Quantcast
Channel: فراماسونری - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 194 articles
Browse latest View live

چرا کابالا همگانی شد؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم) کابالا یا کبالا (به انگلیسی: Kabbalah و به عبری: קַבָּלָה) سنت، روش، مکتب و طرز فکری عرفانی است که از یهودیت ریشه گرفته است. گرچه "کابالای مسیحی"نیز وجود دارد اما اصل کابالا از متون یهودی سرچشمه گرفته و پیروانش معمولاً از متون یهودی برای توصیف و تفسیر مسائل عرفانی آن استفاده می‌کنند. از یک سو، معروف است که یهودیان مانند مبلغان مسلمان یا تبشیریان مسیحی به دنبال ترویج دین خود و گرواندن دیگران به آن نیستند؛ و از سوی دیگر، دستورات کابالا برای فهم معنی مخفی متون یهودی نظیر تورات و نوشتارهای ربیها نظیر تلمود به کار می‌رود و مذهبی همگانی نیست. اما کابالا از قرن ۱۸ بشدت پرطرفدار شد و اکنون با رشد فزاینده این مکتب انحرافی در جهان مواجهیم. اینک کانون‌ها و رسانه‌های مقتدری در پی ترویج فرقه کابالا هستند و حتی برای جذب تعداد بیشتری به این عرفان کاذب، از خوانندگان و هنرمندان و سلبریتی ها نیز استفاده می شود و مقالات جذاب و جانبدارانه‌ درباره‌اش می‌نویسند؛ آنچنان که "کابالا هالیوود را فرا گرفته است"عنوانی است که مدتهاست در نشریات و رسانه ها به چشم می‌خورد. علت این امر چیست؟ متن زیر به این سؤال پاسخ می دهد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به قلم: مهدی منصوری خواه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می دانیم که دین یهودیت در سده های اخیر دینی ویژه گرا و نژادی بوده و عالمان یهود کمتر به تبلیغ و نشر دین خود در جهان پرداخته و از غیر بنی اسراییل کسانی را جذب نموده اند و نیز می دانیم وضعیت در کابالا در طول تاریخِ آن به مراتب محدود تر بوده و کابالا به صورت سنتی محدود به دانشمندان بلند پایه و خاص پیروان مسلک یهود بوده است. کابالا از بدو شکل گیری تا سده های قبل دانش سری یهود محسوب می شده و تعلیم و تعلم آن بسیار محدود و فقط برای افراد معدودی بوده است. در میشنا چنین هشدار داده شده است: «نمی توان... معسه برشیت را در آن واحد برای دو شاگرد تشریح نمود. اما معسه مرکاوا را برای یک شاگرد هم نمی توان بازگفت مگر آنکه وی خردمند باشد و با دانش خود چیزی دریابد.» (الن انترمن 1393-ص 147) بااین حال می بینیم در عصر ما کابالیست ها تصمیم گرفته اند این آموزه ها را فراگیر کرده و به دیگران فارغ از هر دین و سن و جنسیتی آموزش دهند.حال سوال این است چرا به یکباره کابالیست ها تصمیم به افشای اسرار کابالا گرفته اند و می خواهند اسرار و آموزه های کابالا را علنی کنند؟ نوشتار پیش رو در نظر دارد تنها چند دلیل که در کتب ایشان مستور است را علنی نموده و از این راز سر به مهر پرده بردارد؛ رازی که کابالیست های مدرن با خط و نقش های زیبا سعی بر موجه جلوه دادن آن دارند و می خواهند این سم مهلک را با هزار فریب به جهان مدرن تزریق نمایند. 1. جذب پیرو و تبلیغ دین یهودیت باور عمومی بر این است که: "دین یهود تبلیغ ندارد و کسی نمی تواند وارد یهودیت شود؛ زیرا این دین، دین نژادی بوده و غیر بنی اسراییل نمی توانند بهره ای از آن داشته باشند"؛ لکن نگارنده معتقد است که این باور نادرست بوده و تعمق در کتاب مقدس، متون تلمودی و سیره تاریخی یهود خلاف آن را ثابت می نماید. با تعمق در کتاب مقدس می یابیم از همان سده های اولیه شکل گیری یهودیت، تبلیغ دین امری شایع بین علمای یهود بوده است: «وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار! زیرا که برّ و بحر را می‌گردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پست‌تر از خود، پسر جهنّم می‌سازید!» (متی 23: 15) گرچه گرایشهای ضد فریسی ها در فقره فوق از عهد جدید نمایان است؛ اما بوضوح به وضعیت فعال تبلیغ دین نیز اشاره دارد. ممکن است گفته شود منظور از پیدا کردن مرید در آیه مذکور پیدا کردن مرید از بین یهودیان باشد و نه از غیر یهود؛ لکن با نگاهی دقیق به تاریخ خلاف آن برای ما ظاهر می شود و بسیاری از جنگ های صدر یهودیت به جهت تبلیغ دین و مؤمن کردن دیگر اقوام به "یهوه"خدای یهود بوده است: «و در همه‌ ولایتها و جمیع‌ شهرها در هر جایی‌ که‌ حکم‌ و فرمان‌ پادشاه‌ رسید، برای‌ یهودیان‌، شادمانی‌ و سرور و بزم‌ و روز خوش‌ بود و بسیاری‌ از قوم‌های‌ زمین‌ به‌ دین‌ یهود گرویدند زیرا که ترس یهودیان بر ایشان مستولی گردیده بود.» (استر 8 : 17) «یهودیان‌ این‌ را فریضه‌ ساختند و آن‌ را بر ذِمّه‌ خود و ذریت‌ خویش‌ و همه‌ کسانی‌ که‌ به‌ ایشان‌ ملصق‌ شوند ...» (استر 9: 27) ملاحظه فرمودید که یهودیت ــ چه با تبشیر و تبلیغ و چه با جنگ و قهر و غلبه ــ سعی کرده از بین سایر مردمان و اقوام برای خود پیروانی جذب نموده و غیر بنی اسراییلیان را یهودی نمایند. در کلمات علمای یهود نیز به تبلیغ دین یهود تصریح شده است : «... فقط بدان جهت اسراییل را میان امت ها به تبعید فرستاد که با یافتن پیروانی بر شمار خویش بیفزایند» (انترمن ص23) این مهم، در عصر حاضر، بر عهده دستگاه کابالایی گذاشته شده است. 2. ناکارآمدی دین یهود تحریف و انعطاف ناپذیر بودن شریعت یهود از سویی، و فراگیر شدن آموزه های معنوی اسلام و انعطاف مسیحیت و نیز جذابیت معنویت های شرقی از سوی دیگر، سبب شده است که یهودیان معاصر در خود یک خلأ معنوی احساس کرده و به دنبال معنویت های جایگزین در سایر ادیان و مکاتب بروند. مثلاً در حال حاضر بسیاری از ساکنین شهرک های رژیم غاصب صهیونیستی را یهودیان سکولار تشکیل می دهند؛ یهودیانی که بسیاری از آنان حتی در "مراسم شبات"نیز شرکت نمی کنند و اهمیتی نیز برای "مواعید یهود"قائل نیستند؛ عملی که مجازات سنگینی را برای یک یهودی به ارمغان خواهد آورد: «و در روز هفتمین، سبت، آرامی مقدس خداوند برای شماست؛ هر‌ که در آن کاری کند، کشته شود». (خروج 35 : 2) همچنین یهودیت عصر حاضر دچار مشکل «پیدا کردن جایگاه یک یهودی در جامعه مدرن شده است». (فیلیپ برگ، 1990، ص 19) «یهودیت امروزه مواجه با دو نوع انتخاب است: یا باید به راه کنونی خود ادامه دهد، یعنی در زندگی روزمره خود، تاریخ پیشینیان یهود را گرامی دارد و هرسال تعداد اعضا و نفوذ آن کمتر گردد ، یا آنکه اهمیت و قدرت خود را در جهان امروز اشکار کرده و ثابت کند که تنها یهودیت قدرت وحدت بخشیدن مجدد به اقوام پراکنده و دچار تفرقه کره زمین را دارد» (همان ، ص 23) این عوامل سبب شد دستگاه سری کابالیستی تصمیم بگیرد برای موجه جلوه دادن و ادامه حیات خود برخی از طعامی تورا را منتشر کرده و آنها را همسو با علم و یا با نام علم آموزش دهد. این کار سبب می شود یهودیانی که به سبب ناکارآمدی دین تحریف شده شان دچار عدم اعتماد به نفس دینی-نژادی شده بودند از اغماء خارج شده و حیات دوباره ای بگیرند تا بتوانند خود را برای «عصر ماشیح» آماده نمایند. 3. عصر ماشیح کابالیست ها معتقدند شیمعون بریوحای پیش گویی کرده در عصر ماشیح حتی به کودکان نیز می توان کابالا را آموخت. به گفته آنان ربی شیمعون معتقد بود : «عصر ماشیح با خود نور و غنایی می آورد که دال بر دمیدن خلوص الهی بر همه جهان هاست. خورشید جهانی نو، طلوع خواهد کرد و با ظهور آن نور اعظم، ازادی انسان ها را از جهل شان اغاز کرده و بیداری روحی و معنوی برایشان به ارمغان خواهد آورد».(همان، ص74) همچنین زوهر می گوید که در دوره ماشیح «دیگر نیازی نخواهد بود که شخص به همسایه خود بگوید : حکمت بر من بیاموز، زیرا نوشته شده روزی خواهد آمد که دیگر هیچ کس همسایه خود را نخواهد آموخت و هیچ کس برادرش را نخواهد گفت : خدا را بدان، زیرا همه آنها مرا (پروردگار) خواهند دانست از جوانترین شان تا پیرترین شان» (زوهر ج 3 ص 58 الف) می گویند در عصر ماشیح به سبب رشد علمی و فرهنگی مردم جهان دیگر دلیلی بر مخفی نگاه داشتن این آموزه ها نیست و می توان آنها را علنی کرد و البته در این قول خویش نیز صادق نیستند زیرا اینان تنها برخی از آموزه های «طعامی تورا» ی خود را که قابل انتشار هست را آموزش می دهند و بخش اصلی و الحادی یعنی «ستری تورا» را به کلی مستور داشته اند. آنان حق و باطل را بهم آمیخته اند تا نیت باطنی خود را که یافتن «سرباز برای جنگ آخرالزمان» هست را پنهان کنند «وَمَكَروا وَ مَكَرَ الله وَالله خَيرُ الماكِرين». 4. جمع کردن سرباز همان طور که در سطور بالا از قول فیلیپ برگ بیان شد یهودیت در عصر حاضر به دنبال نفوذ در سایر ملل و اقوام بوده و از کمی روند رو به نزول رشد جمعیت رنج می برد. بر همین اساس دو راهبرد عمده برای خود اتخاذ نموده اند: یک : ادعای یهودی بودن برخی نژادها ، به عنوان مثال ادعا می کنند برخی از اقوام دارای نژاد یهودی هستند اقوامی همچون : پشتو های افغانستان، چینی ها، هندی ها، مکزیکی ها و ... و ادعا می کنند که در بین این اقوام کسانی هستند که دارای DNA یهودی بوده و نشان از آن دارد که اینها از اسباط گم شده یهود هستند. دو: با ترویج و نشر آموزه های کابالایی در قالب های مختلف مردم را ابتداء به سوی کابالا سوق داده ، سپس در بین علاقمندان کابالا شریعت و تفکر یهود را نهادینه می نمایند . افرادی که از این طریق جذب یهودیت می شوند دارای تفکرات صهیونیزم بوده و به شدت به زمین مقدس اعتقاد دارند. البته نباید فراموش نمود کسانی که به صورت غیر نژادی یهودی می شوند شهروند پست و درجه سه محسوب می شوند و تنها به درد این میخورند که مقابل گلوله ها بایستند، به این طریق صهیونیزم می خواهد بدون هزینه کردن افراد خودش که به زعم آنان مخلوقات برتر الهی هستند در نبرد نهایی آرماگدون که به اعتقاد آنان زمینه ساز ظهور ماشیح خواهد بود پیروز شوند. و تمام این ها مقدماتی هستند که جبهه کفر برای مقابله با جبهه حق اندیشیده است. و «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ الله بِأَفْوَاهِهِمْ وَالله متم نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُون». شایان ذکر است کسانی که در ده های اخیر به آیین یهودیت گرویده اند از لحاظ اعتقادی معتقد به صهیونیزم اعتقادی و از جنبه سیاسی به شدت گرایش به صهیونیزم سیاسی دارند. اینان همچون تکفیری های دنیای اسلام حاضرند برای آرمان های صهیونیزمی دست به هر اقدامی بزنند و ارتش رژیم غاصب اسراییل را لشگر خدا می پندارند. لذا همانگونه که ملاحظه فرمودید هدف کابالا از علنی کردن آموزه هایش نه دلسوزی برای آگاهی بخشیدن!!! به جهانیان بلکه به دست آوردن سربازان رایگان برای نبرد آخرالزمان است؛ نبردی که به هیچ وجه آنان پیروز آن نخواهند بود، ان شاء الله. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع اصلی: Philip S. Berg, "Kabbalah for the Layman", Vol. I. Research Centre of Kabbalah, 1990, The Zohar و آلن انترمن؛ "آیین ها و باورهای یهود"؛ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب؛ 1394 ؛ شابک: 978-964-8090-30-7

آمریکا چگونه با«سمن»‌ها بافت جامعه ایرانی را تغییر داد +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم) مجریان دیپلماسی آمریکا خود را ایفاگر نقش درجه اول در سقوط حکومت دکتر مصدق، و پیروزی کودتای 28 مرداد می‎دانستند، به همین دلیل نیز یکه‌تازی در صحنه فرهنگ و سیاست ایران را خالی از اغیار می‌خواستند.  کودتای 28 مرداد 1332، با طراحی گسترده و امکانات مالی و نظارت سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و بهره گیری از کمک شبکه‌های جاسوسی انگلیس و مطبوعات زنجیره ای عملی شد. کرمیت روزولت، از سرشناسان سیا و طراحان این کودتا چنین می‌نویسد: «سیا پس از تبادل نظر با انگلیسی‌ها، تصمیم به سرنگون کردن دولت مصدق گرفت؛ زیرا مصدق با ملی کردن یک میلیارد دلار دارایی شرکت نفت ایران و انگلیس، خشم و غضب قدرت های غرب را برانگیخته بود.»    کرمیت روزولت  این کودتا لکه سیاهی در تاریخ معاصر ایران است. زیرا سبب سقوط حکومت مصدق و استمرار رژیم دیکتاتور و استبداد سلطنتی شد.  در همین دوران است که نیروهای وابسته به غرب بر مبنای اهداف تعیین شده، بزرگترین نقش خود را در دگرگون سازی بافت جامعه ایرانی و مسخ فرهنگ ملی بازی می‌کردند، و به ساختارهای «جامعه‌ای» می‌کوشیدند که ظواهر زندگی غربی به گونه‎ای بی محتوا در آن رواج یابد و بنیان عاطفی خانواده‌ها (که بارزترین ویژگی قومی شرقی‌هاست) در هم ریخته شود. در تهران و مراکز استان‌ها در پیشبرد چنین مقاصدی به ویژه در میان خانواده‌های مرفه و نیمه مرفه نیز موفقیت‌هایی به دست آورده بودند، که از طریق مناسبات عمومی اجتماعی به دورن خانواده‌ها متوسط نیز نشت می‌کرد.    مجریان دیپلماسی آمریکا (در وزارت امور خارجه آمریکا و پنتاگون و نمایندگی سیاسی آن دولت در تهران) خود را ایفاگر نقش درجه اول در سقوط حکومت ضداستعماری دکتر مصدق، و پیروزی کودتای 28 مرداد می‎دانستند، به همین دلیل نیز یکه تازی در صحنه فرهنگ و سیاست ایران را خالی از اغیار می‌خواستند. این مجریان دیپلماسی بزرگترین دولت امپریالیستی جهان برای رویارویی با ترفندهای رقیب و گسترش نفوذ خود در سطح کل جامعه و آمریت بی چون و چرا در عرصه‎های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به تاسیس شعبات باشگاه‎های بین المللی روتاری، لاینز، جمعیت برادران جهانی و جمعیت تسلیح اجتماعی پرداختند. باید در نظر داشت در کشورهایی که لژهای فراماسونری آمریکا تشکیل نشده باشد سازمانهای به ظاهر اخلاقی و تعاونی و شبه ماسونی به منزله شعبه‌های فراماسونری آمریکایی در آنها بوجود می‌آوردند، آمریکایی ها بوسیله این سازمان‌ها که ظاهرا جنبه اخلاقی و تعاونی و فرهنگی و کمک به هم نوع را دارد و فعالیت آنها زیر پوشش قانونی کشورهای آزادانه‌تر صورت می‌گیرد، به اهداف و نیات خود تحقق می‎بخشند. در چنین فضایی سال 1336، باشگاه لاینز در ایران تشکیل شد و از نظر تقسیم بندی بین المللی لاینز، منطقه 354 نامیده شد و در یال 1337 نیز جمعیت برادران جهانی شعبه خود را در ایران دایر کرد، طولی نکشید که متعاقب آن نیز جمعیت تسلیح اخلاقی بشر بساط خویش را در ایران گسترد و چند سال بعد نیز باشگاه «روتارین انترناشنال» در میان صاحبان حرفه و صنعت به جذب نیروهای مورد نظر پرداخت.     با توجه به اینکه اکثر رسانه تنها در زمان کودتای 28 مرداد به مسائل سیاسی و اتفاقات خود می‌‍‍‍‍‍‍‍‍ پردازند؛ مشرق نیوز در نظر دارد با کمرنگ شدن این غبار به بررسی تاثیرات و نفوذ فرهنگی ایالات متحد آمریکا در ایران بعد از کودتای 28 مرداد بپردازد. لذا در این زمینه نفوذ را در دو بخش ایجاد سازماهای تاثیرگذار و مردم نهاد! در بدنه جامعه و همچنین نهادسازی دولتی آمریکایی ها در این دوران را واکاوایی خواهد کرد. بخش اول این گزارش در مورد ایجاد سازمان‌های به اصطلاح مردم نهاد آمریکایی در ایران است:    1- باشگاه لاینز  دایره المعارف فارسی، جلد دوم، بخش اول، زیر نام «لاینز جهانی» چنین توضیح می‌دهد: «لاینز جهانی، سازمانی متشکل از ارباب حِرَف و مشاغل که در سال 1917 توسط ملوین جونز در شیکاگو تاسیس شد. انجمن بین المللی باشگاه‌های لاینز به شناختن و رفع نیازمندی های اجتماع از طریق مساعی خود یا با همکاری با دستگاه‌های دیگر اقدام می‌کند.» (ماخذ یاد شده، ص 2482) با این حال مندرجات کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران ماهیت و اهداف این باشگاه را به گونه‌ای دیگر مطرح و افشا می‌کند. «... توسعه و تشکیل لاینز در ایران از سال 1336 آغاز شد، و در مدت دو سال 57 باشگاهدر 50 شهر با 1753 عضو مرد دایر گردید.» ( فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج3، ص476)    در این باشگاه‌ها، فراماسونرهای ایران نیز نفوذ کرده بودند و می‌کوشیدند افراد مستعد را زیر نظر بگیرند و پس از طی مراحل آزمایش به عضویت لژهای خود درآورند. در حقیقت این باشگاه‌ها به آزمایشگاهی برای گزینش و آماده سازی افراد و سرانجام جلب آنها به باشگاه‌ها ضمن وابستگی باطنی به سازمان فراماسونری تظاهر به وفاداری از اساسنامه باشگاه‌های لاینز می‌کردند، تنها آن گروه که شیفته زندگی سبک آمریکایی و بی‌خبری از مسائل پشت پرده بودند به خط اصلی و اصول لاینز وفادار بودند. علیرغم وجود چنین رقابت‌های پنهانی در درون این باشگاه‌ها، فعالیت شبکه‌های باشگاه لاینز در دو سال اولیه تاسیس خود(سال 1336) به پنجاه شهر با 1753 عضو گسترش یافت و رشد نسبی آن در سالهای بعد بیشتر شد، طراحان سیاست رژیم به اینگونه سازمانهای جاسوسی و امپریالیستی میدان فعالیت آزاد و مساعد داده بودند. چنانکه تعداد «شیر زنان و شیر مردان» (اعضای موثر باشگاه لاینز) بخشهای پهناوری از کشور را فراگرفت و حتی در کوچکترین واحدهای مملکتی نیز رسوخ یافت و بسیاری از افراد سست اراده و مستعد لغزش را به کام خود کشید. مدالهای ویژه ای که اعضای باشگاه‌ها با تبختر و افتخار بر یقه کتهای خود می‎زدند نمایانگر موفقیت تلاش های جاسوسان بین المللی وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم بود. تفاوت فاحشی که میان دو باشگاه «روتاری» و «لاینز» وجود داشت در نحوه عضوگیری آنها بود. بدین معنی که باشگاه روتاری اعضای خود را از میان صاحبان سرمایه و ارباب صنایع انتخاب می‌کرد و افراد داوطلب نمی‌پذیرفت اما باشگاه لاینز افراد داوطلب می‌پذیرفت و شرط پذیرش کارمندان دولت داشتند مسئولیت واحد مستقل اداری و یا ریاست و معاونت اداره فرد داوطلب بود و صاحبان مشاغل آزاد نیز در صورت برخودار بودن از اعتبارات سرمایه و معروفیت محلی به عضویت پذیرفته می‌شدند. با مطالعه پژوهشهای صورت گرفته به راحتی می‌توان به این نتیجه رسید که عرصه فعالیت این باشگاه، در میان کارمندان دولت شدیدتر بود و استراتژیست‌های بین المللی باشگاه، به جذب قشر قدرت طلب کارمندان دولتی برای هدف‌های مورد نظر علاقه بیشتری نشان می‌دادند.   نکته دیگر اینکه اسناد و مدارک باشگاه و صورت اسامی و هویت اعضاء هرگز در محل باشگاه‌ها نگهداری نمی‌شد. رئیس یا دبیر هر باشگاه در هر بخش و شهرستانی موظف بود تمام اوراق و مدارک را در منزل خود حفاظت کند و بدین ترتیب در جریان انقلاب اسلامی اسناد و هویت و اسامی کارمندان دولت یا صاحبان مشاغل آزاد که عضو باشگاههای لاینز بودند، از هر نوع دستیابی و افشاگری مصون ماند. 2- باشگاه روتاری دایره المعارف فارسی، جلد اول، زیر عنوان «روتاری بین المللی» آن را چنین معرفی کرده است: «انجمنی از بازرگانان و صاحبان حِرَف و فنون که در سال 1905 م به وسیله پول پرسی هریس(1947- 1868) در شهر شیکاگو تاسیس گردید. هدف این انجمن یاری رسانی به اعضاء و کمک به امور خیریه و همکاری بین المللی است. در اغلب کشورهای جهان شعبه دارد. در ایران اولین باشگاه روتاری در سال 1965 در تهران تشکیل گردید و اینک پنج باشگاه روتاری(2 باشگاه در تهران، یکی در آبادان، یکی در تبریز و یکی در کرج) در کشور دایر است و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ریاست عالیه باشگاه‌های روتاری را در ایران دارند.» (ماخذ یاد شده، صفحات 1108-1109)     پرسی هریس؛ موسس روتاری لازم به تذکر است که انتخاب شهرهایی نظیر آبادان، تبریز و کرج که هر یک از جهات خاصی دارای اهمیت استراتژیک بودند، نمی‌تواند صرفا بر مبنای مراکز صنعتی بودن انتخاب شده باشند. زیرا در این صورت شهرهایی چون قزوین و اصفهان از لحاظ صنعتی بودن واجد شرایط بهتری بودند.  به رغم شرح دلپذیر و چاپلوسانه تدوین کنندگان دایره المعارف فارسی(این مجموعه که مورد نقد و انتقاد به جای مجله نشر دانش نیز قرار گرفته؛ تالیف دکتر غلامحسین مصاحب و با همکاری دکتر عبدالحسین زرین کوب از سوی انتشارات فرانکلین چاپ و منتشر شده است که بعدها برنده جایزه سلطنتی نیز شد.) هدف، ماهیت و طبیعت این نهاد ساخته و پرداخته اهداف آمریکا بود و همزمان با وظایف عمومی و بین المللی خود که در خط سیر تثبیت روابط سرمایه داران بزرگ ایران با مراکز و محافل مالی و صنعتی و بانکداران جهانی تعمیم نفوذ صهیونیست‌ها، فعالیت‌هایی نیز در جهت ترویج زندگی غرب گونه و بی اعتبار کردن ارزشهای اخلاقی و فرهنگی و گسترش فساد و ابتذالات تفریحی در میهمانی‌های سفید انجام می‌داد. فراماسونرها در این باشگاه نیز چنان رسوخ و نفوذ یافته بودند که سرنخ گردانندگی باشگاهها به دست آنها افتاده بود.     به نوشته اسماعیل رائین: «... رئیس و نایب رئیس روتاری کلوب شمال تهران به ترتیب مهندس رزم آرا و دکتر عبدالحسین راجی(پدر پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن) است. و بدین ترتیب دو پست مهم این سازمان در اختیار فراماسونرهاست.» (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد سوم، ص 468)    دکتر عبدالحسین راجی مولف کتاب ماهیت باشگاه‌های روتاری و روابط آنها با انجمن‌های فراماسونری و اقدامات تخریب صهیونیست‌ها در جهان (نوشته دكتر سيّدصادق سجّادي که توسط انتشارات طهوری چاپ شده)؛ این باشگاه را چنین معرفی کرده است: «جمعیت روتاری از موسسات صهیونی است، چرا که یهودیان برای پیشبرد هدفهای خود تنها به جمعیت‌های فراماسونری اکتفا نکرده بلکه موسسات بسیاری را به خدمت انجام هدفهای خود گرفته‌اند که از جمله باشگاه روتاری را می‌توان نام برد. معمولا این باشگاه‌ها در پایتخت‌ها و شهرهای بزرگ تشکیل می‌شود و غرض ظاهری آنها تدقین در شئون و مظاهر اجتماعی و اقتصادی با ایراد سخنرانی‌ها و تشکیل مجامع برای نزدیکی بین پیروان ادیان مختلف و ممالک گوناگون، اما هدف حقیقی امتزاج با یهود است که از این طریق به جمع آوری معلومات گوناگون که آنها را در تحقق اهدافشان یعنی اهداف اقتصادی و سیاسی یا صناعی یاری می‌کند دسترسی پیدا کنند و سعی بر انتشار آداب و عادات معین می نمایند که بر درهم کوبیدن و طرد نظامات و عادات و سنتهای اجتماعی اقوام کمک می کنند و سبب به وجود آوردن بدعت ها و سنت های تازه ای می شوند.» (ماخذ یاد شده صص 18 و 19) نویسنده این کتاب نیز آنجا که درباره فعالیت‌های روتاری در برخی از ممالک عربی و اسلامی تحقیقاتی صورت گرفته، چنین اظهار نظر کرده است: «... اخیرا در تمامی ممالک اسلامی، این انجمن‌ها و تشکیلات روتاری، فعالیت مضاعفی را آغاز کرده‌اند و متاسفانه گروهی از رجال نیز بدانان پیوسته‌اند، و دانسته و نداسته تیشه بر ریشه ملیت و مذهب و قومیت خود می‌زنند، همچنان که فراماسونرها چنین بودند و بسیاری از روحانیون و اشراف و رجال مملکت را به سوی خود جلب کردند و مقدمات نیل به اهداف موذیانه خود را به وجود آوردند. قابل توجه است که در کشور ما ایران، این گروهها و جمعیت‌ها عمیقا ریشه دوانیده و فعالیت عجیبی از خود بروز می‌دهند. ایجاد تراستهای اقتصادی به منظور تمرکز ثروت و اقتصاد مملکت در دست عده معدودی وابسته به امپریالیزم و صهیونیزم از جمله کارهای آنان است.»     3- جمعیت برادران جهانی این جمعیت وابسته قدرت بلوک غرب در سال 1337 شعبه خود را در ایران دایر کرد. حسین علاء رئیس جمعیت، و شجاع الدین شفا دبیر کل، سلیمان شاملو به عنوان مدیر عامل انتخاب شدند و گروهی از سرشناس‌ترین چهره‌های وابسته به امپریالیست‌ها در کمیسیونها گوناگون این جمعیت عضویت یافتند.     حسین علاء یکی از اقدامات به ظاهر اساسی که در میان آن همه مسائل و مشکلات اجتماعی که گریبانگیر جامعه غرب زده ایران بود، کمیته اجرایی این جمعیت به عمل آورده بود: «تدریس قفه تسنن و ایجاد کرسی مذاهب اهل سنت در دانشکده معقول و منقول (الهیات) بود.» از نکات در خور توجه درباره این جمعیت این است که دکتر کلینچی رئیس عالیه (کنفرانس ملی یهودیان  و مسیحیان) از جمله روسای ذی نفوذ این جمعیت به شمار می‌رود و همچنین عضویت فراماسونها و اعضای همه جمعیت‌های آشکار و نهان وابسته به امپریالیستها در این تشکیلات جهانی آزاد است.   شجاع الدین شفا همین نکته کافی است که دلسوزی این جمعیت را نسبت به دین حنیف اسلام و ایجاد کرسی مذاهب اهل تسنن را در دانشکده معقول و منقول دریابیم. 4-جمعیت تسلیح اخلاقی این جمعیت نیز با اهداف فراماسونرها ارتباط نزدیک معنوی دارد. این جمعیت چهل و اندی سال پیش در «مونترو» سوئیس به وسیله دکتر بوهمن تاسیس یافت و موسس آن از روسای لژ فراماسونری «آلپینای سوئیس» بود. چنانکه گفته می‌شد حلقه ارتباطی این جمعیت با ایرانیان از طریق تبلیغ فکری «کاظم زاده ایرانشهر» گسترش یافته و تعداد قابل توجهی از ایرانیان به عضویت این جمعیت درآمده بودند و گویا در تبریز، شیراز و اصفهان هم شعبه های نیمه مخفی داشته است.    کاظم زاده ایرانشهر  5- سازمان سپاه صلح آمریکا این سپاه که گویا از زمان جان. اف. کندی رئیس جمهور مقتول آمریکا زمینه فعالیت رسمی خود را در کشورهای دوست! آغاز کرد. هدف ظاهری آن خدمت به کشورهای عقب مانده یا به قولی «در حال پیشرفت» بوده، اما عملا دست افزاری در دست سازمان سیا به شمار می‌آمد. پاسداران صلح، معدودی جاسوس پیشه و به خدمت گرفته شده‌ای بودند که جز جاسوسی، خرابکاری، شناسایی رجال و شخصیت‌های ملی، بررسی موقعیتهای جغرافیایی‌ تاریخی و سوق الجیشی در کشورهای ماور خدمت؛ هدف دیگری را تعقیب نمی‌کردند.    6- لژیون خدمتگزاران بشر این لژیون تقلیدی مسخ گونه از همان سازمان سپاه صلح آمریکا بود که بیماری خود بزرگ بینی مترسک امپریالیستی عامل تولید آن به شمار می‌رفت. گویا خدمتگزارانش می‌خواستند از دهلیز جهنمی که زاییده سرشت رژیم بود، راهی به «بهشت دنیایی» بگشایند و ایرانی را به سعادت جاودانه برسانند. سخن کوتاه درباره لژیون خدمتگزاران بشر این است که همه دست اندرکارانش، خوش خدمتان زبون مایه ای بودند که جز راه اندازی هیاهوی دروغین و ارائه برنامه های نمایشی و تبلیغات کاذب به نفع مخدوم خویش نه آرزویی داشتند و نه هدفی جز آن را می شناختند. یکی از فعالیت های نمایشی آنها شرکت در امر تثبیت شنهای روان حاشیه کویر بود و اهل فن می دانستند که این تظاهر نمایش هیچ تاثیری در برنامه های تثبیت شن نداشته و تنها استفاده تبلیغاتی مورد نظر تربیت دهندگان آن بوده است.    7- اصل چهار(برنامه معروف ترومن) این سازمان نیز در زمان ریاست جمهوری «هری ترومن» در اجرای طرح معروف «مارشال» (با تظاهر به نوع دوستی و خیرخواهی و احیای اقتصاد کشورها) موجودیت یافت. لیکن در بسیاری از ممالک از جمله ایران به فعالیت‌ها و خدماتی پرداخته بود که هیچ تناسبی با آرمانهای تبلیغی آن نداشت.  هری ترومن اصل چهار در کشور ما ظاهرا به اجرای طرحهایی از قبیل «اصلاح نژاد دامها» و «مبارزه با بیماری‌های بومی» از طریق اعطای وام یا گشایش اعتبارات رایگان! مشغول بود. برای نمونه بیماری «نیوکاسل» که نسل طیور بومی ایران را در بسیاری از مناطق کشورمان به نابودی کشانید، از سوغاتی‌های اصل چهار بود. این موسسه برای مطالعه چگونگی توسعه و شیوع این بیماری، ویروس آن را بین طیور ایرانی به آزمایش گذاشت. نتیجه این کار سبب شد که بیماری نیوکاسل به بیماری بومی ماکیان درآید و هر چند گاه یکبار همه طیور بومی را در همه سرزمین قتل عام کند و بزرگترین صدمه مالی را به روستاییان ایران وارد می نماید.  اما از یک سو در پی آماجهای اصلی خود، توسعه طلبی در کشورهای کم رشد، افزایش سرمایه گذاری‌های آمریکا، به دست آوردن بازارهای جدید برای فرآورده‌های صنعتی و کشاورزی آمریکا، تحصیل مواد خام با قیمتهای ارزان، تدارک زمینه‌های احداث پایگاه‌های استراتژیک نظامی، محدود ساختن فعالیت‌های بازرگانی سایر کشورهای استعماری نظیر انگلیس، شرکت غیرمستقیم در سرکوب جنبشهای ملی، فعالیت می‌کرد و از سوی دیگر عملا به مرکز گزینش بهترین و وفادارترین عناصر خدمتگزار امپریالیسم آمریکا بدل شده بود. چه بسا افرادی که بعدها صاحب مقامات عالی و مناصبی نظیر وزارت و وکالت و سفارت و مدیر کلی شدند، در بدایت جوانی در این سازمان به کار اشتغال داشته اند و پرونده برخی از این برگزیدگان و نخبگان رژیم خودکامگی نشان می‌دهد که آنان از مجرای این «دوزخِ خدمتی» به «بهشتِ موعود» در جزیره ثبات و آرامش راه یافته بودند. یکی از چهره های سرشناس که با کارمندی در اصل چهار به مقام وزارت رسید، ناصر گلسرخی وزیر منابع طبیعی بود. این موسسه پس از کودتای 28 مرداد 32، خدمات موثری در جهت تثبیت دولت کودتاگر به سود رژیم انجام داد. برای اینکه از نحوه مداخلات ناروای این موسسه به ظاهر عام المنفعه آمریکایی در رویدادهای کشورمان آگاه شوید قسمتی از مقاله‌ای که بر مبنای اظهارات آقای وارن رئیس آمریکایی اصل چهار- در زمان دولت مصدق- سالها پس از کودتای 28 مرداد 1332 چاپ و منتشر شده بود،‌ نقل می‌کنیم: « کارگردانان آمریکایی پس از کودتا و روی کار آمدن سپهبد زاهدی متوجه شدند، که بین صد تا صد و پنجاه هزار نفر بیکار هر روز در خیابان‌های تهران به دنبال کار پرسه می‌زنند، وجود همین‌ها باعث می‌شد، که امنیت شهر کودتا زده به خطر بیفتد، و با در آمدن هر صدا از هر گوشه‌ای، بیکارها جمع شوند، و خطر برخورد پیش آید. حل این مشکل را به عهده اصل چهار گذاشتند. ما، یک سازمان عمران و کشاورزی در ورامین داشتیم. چندین کامیون و اتوبوس گرفتیم که مأموران ما در آنها هر روز در میدان‌های شهر به دنبال کارگر با مزد خوب می‌گشتند. بیکارها را سوار می‌کردند، و به شوره‌زارهای ورامین و گرمسار می‌بردند. در آنجا مهندسین ما با نقشه و دوربین و خط کش و وسایل کافی مشغول پیاده کردن نقشه نهرهای وسیع و طویلی بودند، چادر و لوازم خواب هم آماده شده بود، بیل و کلنگ به دست کارگران می‌دادند و صبح تا شب سرگرم عرق ریختن و نهر کنی بودند. نهری بزرگ و طولانی پس از روزها کار کنده می‌شد، سرمهندس ما می‌رفت و بازدید می‌کرد، و می‌گفت: عوضی کنده‌اند. چند روزی هم نهر را پر می‌کردند و یکی دیگر در جایی دیگر، به این ترتیب دو ماهی شهر را خلوت کردیم، و با اولین باران آبان ماه دیگر حکومت کودتا در تهران مسلط شده بود، و کار ما تمام.» ( روزنامه جنبش، شماره 54)   از راست فضل‌الله زاهدی، ویلیام وارن، اردشیر زاهدی نقش سازمان اصل چهار، دارای چنان ابعاد گسترده تخریبی بود، که اگر همه عوارض و مصیبت‌هایی که از مجرای این لانه جاسوسی و فساد نصیب ملت ستم‌زده ایران شد بر صفحه کاغذ نوشته شود، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. نباید ناگفته گذاشت، که بعضی از دولتمردان و بلند پایگان دست اندرکار سیاست، در زمان نخست وزیری دکتر مصدق، خود از عوامل مؤثر گسترش نفوذ و قدرت یابی این آشیانه جاسوسی بوده‌اند، چه بهتر بر این گفته خود، شاهد معتبری را ارائه دهیم. «آقای عیسی سپهبدی- از دار و دسته دکتر مظهر بقایی کرمانی- که مشاورت سیاسی آقای دکتر مصدق را در سفر آمریکا به عهده داشت، به هنگام ملاقات با آقای وارن(رئیس اصل چهار ترومن در ایران) که در عین حال سمت وزیر مختاری دولت آمریکا را نیز را دارا بود، رسماً تقاضا می‌کند: آمریکا همانطور که عنایات!! خود را از ترکیه دریغ نداشت، چه می‌شود که ایران را هم مشمول عنایات خود نماید. آقای وزیر مختار و رئیس اصل چهار نیز منتی بر دوش ایشان گذاشته، اطمینان می‌دهد، که آمریکا در سال مالی 1952 اعتباری به دولت ایران خواهد داد.»    دکتر محمدمصدق در کنار هیئت همراه خود در آمریکا با چنین دریوزگی‌ها به دست دولتمدارانی نظیر عیسی سپهبدی-که بعدها سمت استادی دانشگاه را نیز به دست آورد- زمینه نفوذ نواستعماری امپریالیسم آمریکا و تاریخ ثروتهای ملی و ذخایر طبیعی، از مجاری همان سازمانهایی که به تاریخچه برخی از آنها پرداخته شد، فراهم آمد. در حالی که اگر این دریوزگی هم نبود، دولت آمریکا حاضر بود سیل کمک‌هایش را برای پیشبرد مقاصد سیاسی و اقتصادی خود و ژئوپلتیک ایران، به این کشور سرازیر می‌کند. باز هم در این مورد بهتر آن خواهد بود، که سخن خود را با دلایل غیرقابل انکار تاریخی مدلل سازیم. در آن روزها که آمریکا با تجاوز مسلحانه خود به شبه جزیره کره، درگیر جنگ با نیروهای کره شمالی بود، مقارن با ایامی بود، که دولت آمریکا درخواست وام 25 میلیون دلاری دولت ایران را به دفع‌الوقت می‌گذرانید، پرفسور«پوپ» دانشمند آمریکایی –مورد علاقه  محمدرضا پهلوی- در روزنامه نیویورک تایمز(اول آذر ماه 1330) در زمینه واگذاری وام به دولت ایران، ضمن مقاله‌ای چنین نوشته بود: «... هر نویسنده عمومی و کارشناس مسائل نظامی در دنیا، ایران را به صورت خطرناکترین نقاط دیده است. کُره محلی نیست که بتوان در آن به اخذ تصمیم قاطع موفق شد، هر چند میلیاردها دلار در آن خرج گردد، و صدها نفر هزار نفر کشته شوند اما فقدان ایران، ممکن است همه دنیا را به نحو مهلکانه‌ای به زیان ما خرد کند، این قرضه موجب می‌شود، که ایران پایگاهی قطعی برای دفاع خاورمیانه در آید، و حیثیت لطمه دیده آمریکا در آسیا التیام پذیرد.»    محمدرضا پهلوی در حال گفتگو با هری ترومن نقل سطوری چند از این مقاله که به منزله نظر قاطع محافل میلیتاریستی آمریکا تلقی می‌شد، اهمیت ویژه ایران را از نظرگاه استراتژیست‌های آمریکایی به روشنی نشان می‌دهد، تا جایی که قربانی صدها هزار نفر و خرج میلیاردها دلار را در برابر آن به هیچ می‌شمارد. آن وقت دولتمردان عالی مقام ایران -حتی آنانکه خود را منتسب به جبهه ملی هم می‌دانستند- با چنان عجز و لابه برای کمک ناچیز دست به دامان رئیس اصل چهار نیز می‌شدند، که بزرگترین نقش را در تخریب فرهنگ ملی، اصول اخلاقی،‌ سلامت جامعه ایرانی بازی می‌کرد. و همین آقای وارن بعدها -بنا به اعتراف خود مندرج در مقاله صفحه پیش- در کنار کرمیت روزولت‌ها و سایر کودتاگران، مهمترین عامل پیروزی کودتا و تثبیت دولت غیرقانونی سپهبد زاهدی شد. 8- مونیزم(Moonies) آخرین سوغاتی آمریکا در فرجامین سالهای مشروطیت به ایران مونیزم بود، که از چهار سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به فعالیت‌ پرداخته بود. پیش از آنکه نحوه‌ راهگشایی و راه‌یابی این شبکه خیانت جدیدالولاده امپریالیستی به ایران بازگو شود، اجمالاً به شرح فلسفه پیدایی و هفدف‌های سیاسی و مقاصد امپریالیستی این پایگاه جهانی سرمایه‌داری می‌پردازیم. یک فرد اهل کره جنوبی به نام «سون میونگ مون» متولد 1917 پیش از آغاز جنگ دوم جهانی از کره شمالی به جنوب مهاجرت کرد، و چندی بعد پایه گذار مکتب مونیزم ها گردید، تعالیم این مکتب را منتخباتی از انجیل و تورات تشکیل می‌دهد، که با تعابیر خاصی عرضه شده و بسیار کودکانه به نظر می‌آید.   در تعالیم مکتب مونیزم بر مبنای قتل «هابیل به دست قابیل» و نقش ابلیس افسانه‌هایی ساخته شده، که گویا مظاهر تجسم یافته این سه «هابیل و قابیل و ابلیس» سمبلیک اسطوره‌ای، در هر دوره زمانی، به شکل ویژه‌ای در جوامع بشری ظاهر می‌‌شود، و بنیاد و پیدایی تمام پدید‌ه‌ها از نظر مکتب «مونیزم» چیزی جز مظاهر ملموس مقابله این سمبل‌ها نمی‌تواند باشد. در بیان این تعبیرات مضحک و افسانه‌ای،‌ پدیده‌هایی که سمبل قابیل تلقی می‌‌شوند مظهر پلیدی و مخلوق ابلیس بوده و متعارض آنها مظاهر هابیل هستند. براساس تئوری افسانه پردازان بیمار گونه مونیزم، این پدیده‌های متضاد دائماً در حال جنگ و. گریز و رویارویی بوده، و ناگریز از هر چند گاه یکی غالب و دیگری مغلوب می‌‌شود. بر پایه چنین پندارگرایی، ادوار پر پیچ و خم تاریخ بشری را به شرح مقابله «هابیل و قابیل» و نقش آفرینی ابلیس در تکوین رویدادها تقسیم بندی کرده‌اند و در این تماشاگه فکری، جنگ جهانی اول و دوم را مولود جنگ دو گروه هابیل و قابیل،‌ اتریش و دولت عثمانی را که دولتهای متفق در جنگ اول بودند قابیل، و دولتهای متقابل انگلیس و آمریکا و سایرین را هابیل و جنگ دوم جهانی نیز به همین سیاق-دولتهای محور «آلمان، ایتالیا و ژاپن» قابیل و متفقین هابیل معرفی شده‌اند، و نهایتا نتایج این دو مقابله خونین، پیروزی هابیل بر قابیل بوده است. از نظر تبیین فلسفی مونیزم، با این دو پیروزی که در بطن قرن بیستم نصیب هابیل شده، دنیای بشری و بشریت به توازن قوانین هابیل و قابیل دست یافته و در حادثه سوم «لابد جنگ جهانی سوم!» غلبه قطعی هابیل بر قابیل خواهد بود، جهان و جهانیان برای همیشه از شر فتنه انگیزی و توطئه آفرینی ابلیس و قابیل رهایی یافته و سعادت ابدی و پایدار نصیب جوامع انسانی خواهد شد!    از همین جا، نقش تاریخ تولد این منجی کبیر بشریت! به وضوح مشخص می‌شود. چون براساس تبیین فلسفی مونیزم، پیدایی کشور شوروی سوسیالیستی در سال 1917 پیروزی قابیل بر هابیل بوده!!،‌ و آنتی‌تز چنین تزی ظهور مجدد هابیل بوده، که در قالب موجودی منجی کبیر در همان سال 1917 بلافاصله تجلی یافته است. پایه گذار این مکتب مدعی نوعی «مهدویت کلیسایی» است که گویا در انجیل و تورات بر ظهور آن اشاراتی شده و سرانجام هابیل، قابیل را مغلوب خواهد کرد و دنیای متعالی همراه با انسانهای متعالی به وجود خواهد آورد و این سر مکتوم در فلسفه مونیزم چیزی جز رویای غلبه سرمایه‌داری بر کشورهای سوسیالیستی نیست! تمام دوز و کلک‌ها نیز در همین هدف آنتی سوویتیسم و آتنی کمونیسم نهفته و به خاطر قبولاندن آن بر پیروانشان است. پیروان «مون» در امریکا از طرفداران جدی اعمال خشونت نیروهای آمریکایی در ویتنام بودند.  چون هدف از طرح مکتب مونیزم در این مقاله، نمایاندن ارتباط بنیانگذار این مکتب با سازمان«سیا»ی آمریکا و ارائه آماج‌های امپریالیستی آن و چگونگی ترویجش در ایران و چشم پوشی دولتمردان ایران از نقش تخریبگرانه‌اش است، بنابراین در توجیه و تشریح بنیان این تئوری خیالبافانه به همین مختصر بسنده می‌کنیم، و پس از اشاره اجمالی به زندگی پایه گذارش، به ذکر فعالیت آنها در ایران خواهیم پرداخت. «سون میونگ مون» احتمالا برای اولین بار در سال 1956 به آمریکا رفته و از سال 63-1962 به طور دائم در آمریکا اقامت گزیده و به یاری سازمان سیا عرصه فعالیت خود را گسترش داده و به ایجاد پایگاه‌هایی در بسیاری از کشورها پرداخته است.    آنچنانکه می‌گویند جز کشورهای سوسیالیستی(بلوک شرق) در همه ممالک دنیا شعبه‌هایی دایر کرده و در افغانستان نیز پس از انهدام رژیم محمدداودخان شعبه خود را ظاهرا برچیده است. مونیزم در تمام کشورهای اسلامی به ویژه در کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس و امیرنشین‌ها که دارای ذخایر سرشار نفتی و منافع استراتژیک و ژئوپلتیک امپریالیستی است فعالیت گسترده و چشم گیر دارد و به اشاعه مونیزم در بین مسلمانان اهمیت خاصی قائلند و در کشورهای اسلامی چون ایران کمتر سراغ پیروان ادیان و مذاهب دیگر می‌روند. رهبر مونیزم یعنی «سون میونگ مون» از میلیونرهای آمریکاست که دارای تاسیسات عظیم ماهیگیری در چند کشور جهان و کارخانجات اسلحه سازی به ویژه تولید فشنگ است. دکترین رسمی وی کتابی است که در ایران به نام اصل الهی وسیله دو تن از پیروان مونیزم ترجمه شده و هنوز موفق به چاپ و نشر آن نگشته‌اند. بخش اول کتاب اختصاص به تشریح مبانی فلسفی با برداشتن ایده آلیستی و پندارگرایانه در مورد پیدایی جهان و انسان و بخش دوم به شرح طبقه بندی رویدادهای تاریخی بر پایه سمبلیک «هابیل» و «قابیل» پرداخته شده و اکثر مطالب آنها ماخوذ از متون تورات و انجیل می‌باشد که در کارگاه مذهب سازی نخبگان و طراحان سیا در جهت تامین هدفهای امپریالیستی رنگ و روی دیگری یافته است. عوامل این مکتب به ظاهر دینی از چهار سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را در ایران آغاز کردند، این عاملان عبارت بودند از : 1- خانم آمریکایی به نام «سوزان ففرمن» به عنوان رهبر که در موسسه زبان شکوه به تدریس زبان انگلیسی می‌پرداخت. 2-  شخصی به نام «ریوجی کوراناکا» ژاپنی که ظاهراً فعالیت بازرگانی داشت. 3- خانم آلمانی با اسم کوچک «به آته» که سمت استادی تدریس زبان آلمانی را در مدرسه عالی وزرش عهده‌دار بود. اشتغال هر سه نفر سرپوشی بود بر فعالیتهای تخریبی آنان که سوءظن دیگران را برنینگیزاند. حوزه فعالیت اینان بیشتر در تهران بود و چندی نیز در اصفهان به فعالیت مشغول بودند. توجه مونیزتها بیشتر معطوف جذب جوانان است و مراکز تفریحی و پارکهای عمومی جولانگاه فعالیت آنهاست، و با نزدیک شدن به افراد و باز کردن سر صحبت زمینه شکار و دام گستری خود را فراهم می‌کردند. افرادی که به عضویت مکتب مونیزم درمی‌آیند باید با خانواده خود قطع رابطه و مراوده کرده و چندی در جُرگه مونیزتها زندگی کنند. سلب عواطف انسانی، قطع فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، گسیختن رشته‌های علایق خانوادگی از آماجهای ابتدایی و اولیه مونیزتها است.     با پیروزی انقلاب ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی، هر سه عامل خارجی، ایران را ترک کردند. مجمع مونیستها در ایران، در غیاب آنان توسط یک نفر ایرانی که عنوان رهبر محلی به وی داده شده بود و به نام فامیلی اختصاری(الف-ز) خوانده می‌‌شد، اداره می‌شد. اطلاعات غیر موثق حکایت از آن دارد که این رهبر محلی در ایران توسط مامورین دادگاههای انقلاب اسلامی دستگیر و زندانی شده است. کسانی که به گروه مونیستها می‌پیوندند، هر از چند گاه یکبار باید در نقطه‌ای دور از شهر یا منازل خاصی به زندگی دسته جمعی و اخذ تعلیمات به ظاهر مذهبی بپردازند و همچنین بخشی از نتیجه دسترنج خود را به صندوق مونیستها بسپارند. فرد مونیست بدون کسب اجازه از رهبر کل مأذون به ازدواج نیست. همسر مونیزتها توسط رهبر کل از میان مونیزتها تعیین و انتخاب می‌شود. اوست باید بگوید چه کسی با چه کسی ازدواج کند. اگر دو نفر متمایل به ازدواج باشند، باید عکس و مشخصات خود را به دفتر کل بفرستند، چنانچه وی این ازدواج را مناسب تشخیص دهد تصویب کرده، به رهبر محلی اجازه عقد ازدواج آنها را می‌دهد. به هر حال ازدواج رهبران محلی مونیزتها باید در آمریکا و در حضور رهبر کل انجام گیرد. زن و شوهر، به مدت سه سال پس از ازدواج،‌ حق زندگی در کنار هم را ندارند و به کفاره گناهانی که گویا نیاکان آنها مرتکب شده‌اند، تحمل رنج جدایی سه ساله اجتناب ناپذیر است. این مدعیان برخاسته از پایگاه امپریالیستی، با چنین قیود متعبدانه که حتی در دوران نظام برده‌داری نیز بی‌سابقه بوده، به مقابله با ادیان الهی به ویژه مذهب تشیع و دین اسلام که رسالت انسانی وارد، برخاستند.    لازم به توضیح است که مونیزتها در آمریکا، افزون بر نشریات و مجلات متعدد و رنگارنگ، روزنامه‌ای دارند به نام نیوز آو ورلد(خبرهای جهان)، که اخبار فعالیت و اشاعه تعالیم مونیزتها را در سطح جهانی منعکس می‌کند. این روزنامه یومیه، تنها روزنامه‌ای است که به صورت تمام رنگی چاپ و منتشر می‌شود، و بهای آن نیز نسبت به روزنامه‌های معمولی(10 سنت) ارزانتر است. این مکتب ساخته و پرداخته آمریکا، درسطح جهانی بین 2 تا 3 میلیون نفر عضو دارد که –دانسته یا ندانسته- به آلت بلا اراده‌ای در دست عمال سیا در آمده‌اند، و بیشترین اعضای آن در آمریکا، ژاپن و کره جنوبی هستند. روزنامه هرالد تریبون در یکی از شماره‌های آگوست 1978 ضمن مقاله افشاگرانه‌ای به اثبات رابطه نزدیک اجرایی رهبر مونیزتها با «سیا»ی آمریکا پرداخته بود. چنین است ماهیت آخرین ارمغان امپریالیسم آمریکا به ملت ایران، آگاهی بر این نکته ضروری است که در طول سالها درگیری ارتش تجاوزگر آمریکا در ویتنام، و به خاک و خون کشیدن فرزندان دلاور ویتنامی، مونیزتها از مدافعان جدی تعرض و تجاوز آمریکا به خاک ویتنام بوده و علی رغم خواست مردم آمریکا، خشنترین تظاهرات را به نفع پنتاگون و سایر محافل ذی علاقه به ادامه جنگ و خونریزی، گروه مونیزتها بر پا می‌داشتند. باید این حقیقت تلخ و گزنده را پذیرا بود که امپریالیستها، با چنین هزار پایان، کمتر نقطه سالمی در پیکره جامعه ایرانی باقی گذاشته بودند، و این عوامل به درون خزیده با تراوشهای زهرآگین‌شان در بطن جامعه ایران می‌لولیدند و زهر پاشی می‌کردند. بررسی‌ها به روشنی موید این واقعیت است که دولتمردان سطوح بالای کشور و مسئولین امنیتی اصولا کمترین توجهی به این عوامل نفوذی نداشتند، و آنان آزادانه در گروههای چندین ده نفری در مراکز ییلاقی و خانه‌های مخصوص خویش «زن و مرد» در کنار هم به زندگی دسته جمعی ادامه می‌دادند، و کسی متعرض چنین شیوه زندگی غیر اخلاقی آنان نبود. نفوذ از راه مذهب-ولو مذهب ساختگی- شیوه دیرینه‌ای است که امپریالیستها تبحر وافی و تجربه کافی در آن یافته‌اند، ما برای هشیاری نسل جوان وطنمان، این نوشتار را در کتاب دولتمردان آوردیم. گر چه این اشارات کوتاه به تاریخچه تعدادی از سازمانهای وابسته به امپریالیسم آمریکا و نحوه خدمات آنها، خود بیانگر گستردگی فعالیتهای جناح آمریکایی هیأت حاکمه ایران و معرف پیچیدگی نفوذ عوامل امپریالیستی در سالهای پس از 28 مرداد 1332 است، اما ما هنوز سخنان ناشنوده‌ای درباره سازمانهای دیگری نظیر «آژانس یهود» و «عوامل پنهان سیا» و نقش بانکها «در وابستگی اقتصادی» و «سازمان‌ بازرسی شاهنشاهی» و «وزارت کار» و اهداف استراتژیک «سازمان امور استخدامی کشور در عرصه هویدا» در پیش رو داریم که در بستر تاریخی رویداد‌ها (در مقاله‌ای جداگانه) به شرح آنها خواهیم پرداخت. 9- نقش روسای جمهور ماسونیک آمریکا موضوع ویژه‌ای که طرح آن در پایان این مقاله بسیار ضرور به نظر می‌رسد و خوانند، بدون چنین پیش آگاهی، در شناخت عمقی قضایا با ابهاماتی روبرو خواهد شد، این است که بسیاری از گردانندگان آمریکایی سازمانهایی که به فعالیت آنها اشاراتی داشتیم،‌ از اعضای سرشناس لژهای فراماسونری آمریکا بوده‌اند، به ویژه از آغاز ریاست جمهوری هری ترومن -که خود از استادان ممتاز ماسونی به شمار می‌رفت- اعزام ماسونهای آمریکایی به مأموریتهای مهم خارج از کشور افزایش یافت، و قهراً شخصیتهای چون «وارن» رئیس اصل چهارم در ایران- با مقام وزیر مختاری- در زمره برادران ماسون بوده‌اند. اعتماد مضاعف دولت آمریکا به چنین افراد تعلیم یافته، یکی از انگیزه‌های عمده گزینش آنان، به این گونه مأموریتها بوده است.   برای اینکه از اهمیت مقام «هری ترومن» در تشکیلات فراماسونری آمریکا و همچنین تعداد فراماسونهای آمریکایی آگاه شویم، یکی شاهد مثال از نوشته‌های درون تشکیلاتی ماسونهای ایرانی می‌آوریم. علی وثوق فرزند حسن وثوق( وثوق الدوله عاقد قرارداد1919) برادر زن -دکتر علی امینی- و عضو لژ فراماسونری وفا، یک جزوه 11 صفحه‌ای زیر عنوان «دانستنیهای چند از فن شایگان» (منظوراز فن شایگان، همان سازمان فراماسونری است و مفهوم «دانستنی‌ها» نیز آشنا کردن فراماسونرهای مبتدی به اصول و تعالیم ماسونی است) نگاشته، و نسخه‌ای از آن را با خط خود با ذکر این جمله «به پیشکسوت خودم جناب آقای محمد خسروشاهی، با بهترین آرزوهای برادرانه-علی-7مهر ماه 1354» اهداء کرده است.    وثوق الدوله وی در مقدمه این جزوه می‌نویسد: «... باید از پراکندگی پرهیز کرد. امید افراد فهمیده و تجربه اندوخته‌ کشور این است که به رهبری شخص اول مملکت، شاهنشاه آریامهر و اجرای منویات خیرخواهانه معظم الیه به وسیله بزرگان قوم، جمعیتی که هدف و مرامش خدمت به سلطنت و تمام شئون قانونی کشور و مردم ایران می‌باشد، هر چه بیشتر متشکل شود.» سپس به شرح پیدایی لژهای فراماسونری پرداخته، و در مورد فراماسونهای آمریکایی در صفحه 9 به مواردی اشاره می‌کند، که آگاهی بر آنها لازم است، وی می‌نویسد: «تعداد بنایان آزاد (منظور فراماسونهاست) طبق آخرین آمار در آمریکا، در هر ایالتی یک لژ مشغول کار است، و جمعاً پنج میلیون ماسون بدون اینکه ملاحظات برادران اروپایی و آسیایی یا آفریقایی خود را داشته باشند، آزادانه در خارج از معبد لباس می‌پوشند، و دسته جمعی با پرچم و پیش بند رژه می‌روند و کارهای خیر از بابت (قبیل) بیمارستان-دبستان- دارالایتام به وجود می‌آورند. از سرشناس‌ترین ماسونها رئیس جمهور سابق ترومن به شمار می‌رود، که در اثر اخلاص عمل و ممارست، تمام «ریتوتل»‌ها را از بر است، و حق دارد، در هر لژی چکش استادی را به دست گرفته، معبد را اداره کند.» وی در صفحه 10 نوشته است: «قبل از جنگ دوم جهانی زمامداران مستبد موجب شدند، که هر نوع فعالیت ماسونی در اطریش-آلمان بخوابد، و فعلاً نیز به فرزندان «نور» و شاگردان حیرام(شخصیت افسانه‌ای است، از اهالی تیر (صور) لبنان فعلی که گویا معبد سلیمان را وی ساخته، سپس به دست دو تن از همکاران خود کشته شده، و در سلسله مراتب فراماسونری و دریافت عنوان «استاد اعظمی» تشریفات خاصی بر محور وجودی این شخص صورت می‌گرد) امکان فعالیت در ممالک پشت پرده،‌ و اسپانیا و پرتقال نمی‌دهند.» او، در همین صفحه در مورد قبول عضویت زنان در لژهای فراماسونری به مطلبی اشاره می‌کند، که از نظر پژوهشگران تاریخ فراماسونری نیز حائز اهمیت خاصی است. وی می‌نویسد: «موضوع پذیرش زن که در سابق قدغن بود، و ماده 3 نکات اساسی اندرسن(یکی از دو تن پایه گذاران فراماسونری) چنین تشریح کرده بود: بندگان، زنان، مردان فاقد هدف عالی و بی‌حیثیت پذیرفته نمی‌شوند، نیز تغییر یافت. و اکنون در آمریکا، فرانسه و سویس لژهای صرفاً زنانه و مختلط وجود دارد، ولی در اقلیت هستند.»

خدمات متقابل نایب السلطنه عباس میرزا به استعمار بریتانیا چه بود؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم) استعمار بریتانیا از طریق لژ ماسونی اسکاتلند با جذب افشار ارومی او را به عاملی به منظور پیشبرد سیاست خود بدل کرد. ماسون ها از عسگر خان خواستند که مانع نزدیکی فرانسه و ایران شود و به جای آن به زمینه سازی برای تحکیم روابط ایران و انگلستان اقدام نماید.  میرزا عسگر خان افشار ارومی نایب السلطنه عباس میرزا در تبریز بود. او از سرکردگان نیروی مسلح عباس میرزا نیز بود. در سال 1222 ه.ق (هفت سال پس از ورود سر هارفورد جونز و جیمز موریه و جیمز فریزر سه جاسوس انگلیسی که از طرف امپراطوری بریتانیا به منظور زمینه سازی برای وابسته کردن ایران و نفوذ در شئون فرهنگی و سیاسی و اقتصادی کشور و ایجاد نخستین هسته های منورالفکری به ایران آمده بودند) به عنوان نماینده ایران به دربار ناپلئون رهسپار شد. عسگر خان در پاریس به عضویت لژ ماسونی "فیلوسوفیک فرانسه"در آمد. این لژ پیرو لژ بزرگ اسکاتلند بود. سرکردگان ماسونی به علت اهمیتی که برای جذب میرزا عسگر خان افشار ارومی قائل بودند بر خلاف روال معمول لژ های ماسونی ظرف مدت سه هفته پس از عضویت به او مقام استادی اعطا کردند. در آن زمان روابط دربار فتحعلیشاه و دولت انگلستان (به علت برخورد ریاکارنه انگلیس) تیره بود و فتحعلیشاه عسگر خان افشار ارومی را به منظوری جلب حمایت فرانسه به دربار ناپلئون فرستاده بود. استعمار بریتانیا از طریق لژ ماسونی اسکاتلند با جذب افشار ارومی او را به عاملی به منظور پیشبرد سیاست خود بدل کرد. ماسون ها از عسگر خان خواستند که مانع نزدیکی فرانسه و ایران شود و به جای آن به زمینه سازی برای تحکیم روابط ایران و انگلستان اقدام نماید. عسگر خان هر دوی این وظایف را به خوبی انجام داد. او بر خلاف نظر فتحعلیشاه در خصوص تحکیم روابط ایران و فرانسه هیچ حرکتی نکرد. افشار ارومی همچنین ماموریت یافت که پس از بازگشت به ایران به تاسیس لژ فراماسونری مخفی در اصفهان بپردازد. او در سال 1226 ه.ق (پس از بازگشت به ایران) به حکومت ارومیه گماشته شد. او را می توان در زمره روشنفکران تجدد خواه در ایران دانست. عسگر خان افشار ارومی مدتی پس از بازگشت به ایران مورد غضب و بی مهری فتحعلیشاه قرار گرفت.

عباس قلی خان آدمیت، از پیشگامان فراماسونری در ایران

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم) میرزا عباسقلی خان پس از ترور ناصرالدین شاه "جامع آدمیت"را بر مبنای الگوی سازمانی و فکری لژ های ماسونی غرب تاسیس کرد و به ترویج تجدد گرایی پرداخت.  عباسقلی خان آدمیت در سال 1278 ه.ق در قزوین به دنیا آمد. او پس از ترور ناصر الدین شاه و فراهم آمدن امکان فعالیت های ماسونی به تاسیس «جامع آدمیت» در سال 1313ه.ق اقدام نمود. او در کودکی پدرش را از دست داعباسقلی خان آدمیت در سال 1278 ه.ق در قزوین به دنیا آمد. او پس از ترور ناصر الدین شاه و فراهم آمدن امکان فعالیت های ماسونی به تاسیس «جامع آدمیت» در سال 1313ه.ق اقدام نمود. او در کودکی پدرش را از دست داد و نزد شوهر خواهرش میرزا محمد خان قزوینی (معروف به منشی باشی که پیشکار کامران میرزا نایب السلطنه بود) پرورش یافت.   عباسقلی خان در جوانی با میرزا یوسف خان مستشار الدوله و میرزا یحیی قزوینی مشیر الدوله (برادر میرزا حسین خان سپهسالار) مرتبط گردید و به حلقه روشنفکران ماسون پیوست. میرزا حسین خان سپهسالار به عباسقلی خان آدمیت علاقه زیادی داشت و زمینه ارتقا او در مدارج اداری را فراهم ساخت. عباسقلی خان در حدود سال 1300 ه.ق به فراموشخانه میرزا ملکم پیوست و از سال 1303 قمری فعالیت در زمینه ترویج آراء خود را با جدیت دنبال نمود. او مرید و پیرو میرزا ملکم بود. میرزا عباسقلی خان پس از ترور ناصرالدین شاه "جامع آدمیت"را بر مبنای الگوی سازمانی و فکری لژ های ماسونی غرب تاسیس کرد و به ترویج تجدد گرایی پرداخت. جامع آدمیت در سال های قبل از مشروطه و نیز همزمان با تاسیس اولین مجلس شورای ملی در نقش یک حزب سازمان یافته به ترویج تجدد مآبی و سکولاریسم شبه مدرن و بستر سازی برای سلطه استعمار انگلستان بر ایران می پرداخت.                                                 جامع آدمیت   عباسقلی خان آدمیت در سال 1358 ه.ق (برابر با 1318 ه.ش) درگذشت.

راز «ابراج البیت» چیست/ آیا «آل سعود» ایادی شیطان هستند؟ + تصاویر و فیلم

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

▫️گویی نمادهای ابلیسک وار شیطان که از قدیم هدف «رَمی» حجاج بیت الله الحرام بود، از جلوی سنگ‌های مومنین برداشته شد و در خفا با وردی شیطانی تبدیل به این سازه اهریمن‌وار شد که بیشتر شبیه لاس وگاس است.

راز «ابراج البیت» چیست/ آیا «آل سعود» ایادی شیطان هستند؟ + تصاویر و فیلم

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

▫️گویی نمادهای ابلیسک وار شیطان که از قدیم هدف «رَمی» حجاج بیت الله الحرام بود، از جلوی سنگ‌های مومنین برداشته شد و در خفا با وردی شیطانی تبدیل به این سازه اهریمن‌وار شد که بیشتر شبیه لاس وگاس است.

دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت دوم: جشن بالماسکه

دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت سوم: ویکی پالین


دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت چهارم : راز B-C

دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت چهارم : راز B-C

دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت دوم: جشن بالماسکه

دانلود کلیپ استاد رائفی پور با عنوان « قربانی کردن انسان » | قسمت سوم: ویکی پالین

در نگاه کابالا منشأ شر خداست!

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

نقد کابالیسم (قسمت سوم)

مسأله شر در جهان هستی، قرنها به عنوان مشکلی جدی در ارتباط با باورهای دینی مطرح بوده است. پذیرفتن وجود شر، در عالَمی که تحت سیطره خالقی عالِم، عادل، قادر و خیرخواه است، اندکی مشکل به نظر می رسد. از این رو در هر مسلک و آیینی، معمولاً اندیشه‌وران دینی، بر اساس جهان بینی خاص خود، در پی پاسخ های فلسفیِ دقیق و ارائه راه حل منطقی، در باب مسئله شر بوده اند.

شر در عهد عتیق و باورهای دینی

فلسفه‌ی شرور در یهودیت نیز همواره موضوعِ بحث فیلسوفان و پیروان کابالا بوده است. جهت‌گیری عهد عتیق در خصوص علت وجود شرور در جهان هستی با آنچه تابعان کابالا در ادوار گوناگون ساخته و پرداخته‌اند قرابت چندانی ندارد. عهد عتیق وجود شرور در عالم را منکر نمی‌شود، اما سعی دارد علت وجود آن را با دلایل گوناگون پاسخ دهد.
کتاب مقدس شر را در درجه اول معلول گناه آدم و سپس معلولِ گناه تمام انسان‌ها می‌داند و این موضوع به خوبی در سفر پیدایش به تصویر کشیده شده است. از طرفی شر می‌تواند به عنوان آزمایشی برای ایمان توصیف شود. در حقیقت خواست خداوند این است که از طریق رنج و آلام، ژرفای ایمان افراد را نسبت به خود بسنجد. به عنوان مثال داستان حضرت ابراهیم (ع) و مأموریتی که برای ذبح فرزندش پیدا نمود، می‌تواند شاهدی از عهد عتیق، بر این مدعی باشد. (تثنیه: 28-3) [1] در همین راستا یهودیان نیز رنج‌ها و آلامی را که گه‌گاه در دوره‌های مختلف تاریخ متحمل شده‌اند، به یهوه نسبت می‌دهند. آنان معتقدند خداوند تنها برای آزمایشِ ایمان‌شان، این همه مصائب نازل نموده است.

منشأ شر در کابالای زوهری

یکی از مهم‌ترین اصول در تأملات کابالیستی منشأ و ماهیت شر است که با دیدگاه‌های فلسفی یهودیت در این باب متفاوت می‌باشد. تقریرهای مختلفی در مکاتب کابالا نسبت به مبدأ شر و چگونگی ورود آن به جهان وجود دارد، اما تقریباً همه‌ی مکاتب کابالا، در این مسئله که ریشه‌ی شر در خود خداوند است اتفاق نظر دارند. آن‌چه باعث اختلاف در آراء ایشان شده، چگونگی ورود شرور به جهان هستی است.
کابالای زوهری [2] علت اصلی ورود شر به این جهان را جدا شدن مخلوقات از منبع فیض می‌داند. [3] بدین‌گونه که در ابتدای خلقت، خداوند با صدور ده تجلی از خود که در حقیقت صفات یا اسماء او بودند، شر را وارد جهان کرد. این صفات الهی قبل از فیضان در خودِ خدا با یکدیگر متحد بودند اما به محض صدور از او، صفت «دین» یا قضاوت، چون از صفت «حسد» یا عشق و رحمتِ خداوند جدا شد، شر در عالم گسترش یافت. با به هم خوردن تعادلِ سفیره‌ی دین و سرریز شدن آن سیترا احرا [4] پدید آمد. در ادبیات کابالا، سیترا احرا همان شر و قلمرو نیروهای اهریمنی است.
بدین ترتیب از دیدگاه کابالای زوهری، تجلیات ظلمانی و نیروهای شیطانی، نشأت گرفته از صفات الهی است که از او جدا شده و در نتیجه‌ی این جدایی به نیروهای شر مبدل گشته‌اند. در چنین دیدگاهی شر صرفاً نتیجه‌ای جانبی است و نه روی دیگر سکه‌ی قداست الهی و از آن‌جا که به باور پیروان کابالا عوالم بالا و پایین بر هم اثر دارند؛ امور خیر مانند صلح و نیکی از صفت رحمت خداوند و شرور مانند جنگ و گرسنگی از صفت قضاوت یا قدرت خداوند برمی‌خیزند. از این دیدگاه در جهان علوی نیز این دو صفت با یکدیگر در تقابل هستند. [5]

مسئله شر در آموزه‌های لوریا

پیروان متاخر کابالا، هم‌چون اسحاق لوریا [6]، شر را حاصل «تصادفی» ازلی دانستند. ایشان بر این باورند که اولین فعل خداوند قبل از آفرینش، عقب نشینی یا انقباض در درون خود بود [7] تا بتواند برای خلقِ جهان جا باز کند! بعد از جمع شدن خداوند در درون خود و ایجاد یک خلأ جهت ایجاد عوالم گوناگون، خداوند تجلیات یا صفات ده‌گانه‌ای را از خویش صادر کرد تا به واسطه‌ی ایشان جهان و مخلوقاتش را بیافریند. این انوار و صفات در درون ظروفی از نور تابیده شدند، اما تعدادی از این ظروف قدرت حمل انوار الهی را نداشته و در هم شکستند.
با شکسته شدن ظروف، بارقه‌های الهی در همه‌جا پراکنده شدند. این انوار الهی در خلأ تاریکی که در نتیجه‌ی انقباض خداوند ایجاد شده بود گرفتار آمدند. این بارقه‌ها که در حقیقت از ذات یگانه تبعید شده بودند، به طور نامساوی و پراکنده تنها بخشی از عالم مادی را روشن ساختند. بخش‌های دیگر نیز در تاریکی فرو رفته و شر با چنین واقعه‌ای به جهان راه یافت. از دیدگاه کابالای لوریایی پس از پراکندگی ذات خدا، انوار الهی در همه‌جا با تاریکی برخورد کرده و خیر و شر چنان با هم درآمیختند که دیگر هیچ شرّی وجود ندارد که شامل عنصر خیری نباشد. [8]

آموزه‌ی شر در شبتائیسم

در تعالیم شبتائیسم [9] مخصوصاً نوشته‌های ناتان غزه‌ای [10] هم‌چنان منشأ خیر و شر خود خداست. طبق دیدگاه ناتان، از همان ابتدا دو نور در خداوند وجود داشت. نوری که دارای اندیشه بود و نوری که فاقد  اندیشه می‌نمود. اولی همواره در خود، اندیشه‌ی آفرینش عوالم را داشت و نور دوم، تمام تلاشش این بود که در خود پنهان و ساکن مانده و ظاهر نشود.
اولین نور کاملاً فعال و در آفرینش مشارکت داشت، اما نور بی‌اندیشه منفعل بود. نور اندیشه خود را منقبض کرده تا برای آفرینش جایی باز کند. اما نور دیگر در جایگاه خود باقی ماند و از آن‌جا که تلاشش ساکن بودن در خود بود، در برابر ساختار فیضان که نور اندیشه، ایجاد کرده بود مقاومت می کرد. این مقاومت، نور فاقد اندیشه را به منشأ نهایی شر در آفرینش تبدیل کرد. [11] اصلی‌ترین الگو در این آموزه، نوعی دوئیّت در خود خداست که منشأ خیر و شر است. منشأ شر، یک اصل در خدا است که خود را از خلقت دور نگه می‌دارد و به دنبال آن است تا جلوی اشکال نورِ حاوی اندیشه را بگیرد؛ تا تحقق نیابند. نه به خاطر این‌که ذاتاً شر باشد؛ بلکه به خاطر این‌که تمام خواسته‌اش این است که هیچ چیز نباید جدای از خدا وجود داشته باشد. او در درون خود، دریافت نور اندیشه را رد می‌کند و متعاقباً سعی می‌کند آن‌چه را با آن نور، ساخته شده، نابود و خنثی کند. بنابراین خیر و شر، نتیجه‌ی ارتباط بین دو جنبه‌ی نور، در خود خداست است. [12] کشمش بین دو نور در هر مرحله‌ی آفرینش تجدید می‌گردد و تا پایان نجات نهایی، زمانی که نور حاوی اندیشه، در نور فاقد  اندیشه نفوذ کند، خاتمه نمی‌یابد. همین‌طور که فرآیند آفرینش ادامه پیدا می‌کند، این کشمش شدیدتر می‌شود. [13]

حسیدیم و مسأله شر

تقریر دیگر در مسئله‌ی دخول شرور، مربوط به آراء حسیدیم است. متصوفه حسیدی [14] بر اساس آموزه‌ی لوریاییِ انقباضِ خدا در خود، حضور شر در جهان را به شیوه‌ای جدید تحلیل کردند. از دیدگاه ایشان اولین فعل خداوند همان انقباض بود، اما نه بدان شکل که لوریا مطرح کرد، بلکه انقباض خداوند، صرفاً کاهش شدت نور او بود. از این زاویه، در جهان آفرینش نمی‌توان جایی را یافت که از بارقه‌های الهی تهی باشد، زیرا انوار الهی در تمام مواد آلی و غیرآلی پراکنده است. از این رو ماده را نمی‌توان شر و مخالف اراده‌ی خداوند دانست. [15]

تأملی در منشأ شرور از دیدگاه کابالیسم

از آراء و نظریات مختلف در باب شرور می‌توان چنین نتیجه گرفت که اکثر پیروان کابالا معتقدند منشأ شرور خدا یا صفات اوست و اختلاف در چگونگی انتقال آن به این جهان است. با این حال هر یک از تقریرهای گوناگونی که در مورد منشأ شرور و دخول آن بیان شده است، با اشکالات اساسی روبرو بوده و نکات متعددی را می‌توان در باب این آراء مد نظر قرار داد.

نکته‌ی اول:

طبق آراء فلاسفه‌ای چون ابن سینا، شرور فقط به عالم طبیعت اختصاص دارد و این اقتضای ذاتی آن است. بنابراین در عوالم بالاتر هیچ تضاد و اصطکاکی نمی‌توان یافت؛ چون هیچ حرکت و تکاملی نیست. [16] اما بر اساس تعالیم کابالا، شرور ساحت عالم علوی را نیز در بر گرفته است و موطن آن نه عالم ناسوت که خود واجب الوجود است!!

نکته‌ی دوم:

اگر طبق ادعای کابالا، منشأ خیر و شر خدا باشد پس ضروری است که پروردگار انسان‌ها را به صورت مساوی هم به سوی خیر هدایت کند و هم به گناه وا دارد. این امر نیز با حکمت خداوند و نیز با هدف خلقت سازگار نمی‌باشد.

نکته‌ی سوم:

قرن‌ها پیش مسأله عدمی بودن شر در عالم، توسط افلاطون مطرح شد و همه فیلسوفانِ مشاء و اشراق نیز عدمی بودن شرور را پذیرفته و بر عدمی بودن شرور ادعای بداهت کرده‌اند. یا حداقل آن را از احکام ضروری عقل دانسته‌اند. [17] حال اگر ادعای شبتائیسم مبنی بر «علت واحد داشتن خیر و شر» را بپذیریم، این پرسش به وجود می‌آید که با توجه به عدمی بودن شر، در نهایت باید منتظر چه نوع رویداد و فعل و انفعال در ذات خداوند باشیم؟ چرا که در زمان نجات نهایی نور اندیشه در نور فاقد اندیشه رسوخ می‌کند و آن را تبدیل به خیر می‌نماید. آیا پذیرفتن چنین انفعالاتی برای ذات یگانه منطقی است؟ از سویی باید توجه داشت که طبق این تقریر منشأ خیر و شر تا پایان نجات در خود خدا در گیر هستند؛ لذا کشمکش میان خیر و شر به عالم ماده خلاصه نشده، بلکه این دو در خود خدا درگیر هستند.

نکته‌ی چهارم:

اگر بپذیریم که خدا هم فاعل خیر است و هم فاعل شر، پس باید شر را امری مقدس بدانیم؛ چرا که منشأی الهی دارد.

نکته‌ی پنجم:

طبق سخن دقیقِ میرداماد، دخول شرور در عالم به عنایت نخست، مقصودِ بالذات خدا نبوده و بالعرض، داخل در عالم قضای الاهی شده است. لذا هیچ‌گاه به عنایت نخست، جز خیرات از ذات پروردگار نازل نشده است و فقط اراده‌ی خداوند به فیض وجود تعلق دارد. [18]

نکته‌ی ششم:

اگر بپذیریم در چارچوب یگانه‌گرایی، نیروهای شیطانی جزو تجلیات الهی است. مساله‌ی اختیار در مورد انسان، معنای حقیقی خود را از دست می‌دهد. از طرفی، شر نیز مانند خیر باید باعث تعالی انسان شود؛ چرا که از خداوند صادر شده است.

نکته‌ی هفتم:

اگر دیدگاه متصوفه حسیدیم را در باب مسأله شر بپذیریم، شر امری نسبی خواهد بود. چرا که شر به خاطر کاهش شدت نورِ خداوند به وجود آمده است و در حقیقت مرتبه‌ای پایین تر از خیر می‌باشد و تحلیل نهاییِ چنین برداشتی این‌گونه است که خودِ خداوند با کاستن نورِ خویش، طی فعل انقباض، به شر امکان وجود داده است. لذا هنگامی که انسان در ورطه‌ی گناه می‌افتد، خودِ خداوند به نحوی در گناه او شریک می‌گردد! از این‌رو گنه‌کار نباید به هیچ روی از بخشایش الهی نا امید شود؛ چون باز همان خداوند که بستر شر را فراهم آورده، انسانِ گنه‌کار را همراهی کرده و او را به خاطر خطایش می‌بخشد. [19]

ادامه دارد…

نویسنده: فاطمه مهدیه


پی‌نوشت‌ها:
[1] صادقی، هادی، «مساله شر از دیدگاه یهودیت»، معرفت، ص 60.
[2] آموزه‌های این مکتب حول محور تعالیم زوهر؛ اصلی‌ترین کتاب کابالا می‌چرخد.
[3] Scholem,Gershom, “KABBALAH”,in The Encyclopedia Judaica,(ed). DR Geoffrey Wigoder, Jerusalem, Keter Publishing House, 1997, Vol 10, pp 583-588.
[4] Sitra Ahra
[5] المسیری، عبدالوهاب، دایرة المعارف یهود، یهودیت، صهیونیسم، موسسه فرهنگی و مطالعات و پژوهش‌های تاریخ خاورمیانه، کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، 1372-1384، ج 5، ص185.
[6] نظریه‌پرداز و متصوفه‌ی قرن 16 مکتب صفد.
[7] به این فعل در زبان عبری صیمصوم گفته می‌شود.
[8] اپستاین، ایزیدور، یهودیت، بهزاد سالکی، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1385، ص296؛ آرمسترانگ، کرن، خداشناسی از ابراهیم تاکنون، محسن سپهر، نشر مرکز، 1382، ص307 .
[9] پیروان شبتای زوی یکی از مدعیان مسیحایی یهود.
[10] Nathaan of Gaza
[11] Scholem,Gershom, Loc.cit
[12] Loc.cit
[13] Loc.cit
[14] صوفیان یهودی قرن 18 که آموزه‌های کابالایی را با تحلیل‌های جدید، دست مایه ایجاد مکتب جدید خود قرار دادند.
[15] اپستاین، ایزیدور، همان، ص331 .
[16] فیاض بخش، نفیسه، نوآوری فیلسوفان اسلامی در پاسخ به مساله‌ی شر، قبسات، 1388، ص151 .
[17] همان، ص 158 .
[18] همان، ص156.
[19] اپستاین، ایزیدور، همان، ص 331 .

یهودیت و برتری طلبی قومی و نژادی

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

نقد کابالیسم (قسمت چهارم)

یهودیان بر اساس متون دینی خود همواره در این اندیشه‌اند که از میان اقوام و ملل گوناگون، تنها ایشان هستند که رابطه‌ای خاص و ویژه با خداوند دارند. این تفکر در طول تاریخ در فلسفه و تصوف ایشان نیز نمود داشته است.
در این مورد بسیاری از محققین، متون دینی یهود را مستمسک خوبی برای بیان برگزیدگی و برتری قوم اسرائیل دانسته‌اند، به خصوص آیات کتاب مقدس که دست‌آویزهای مناسبی برای یهودیان است تا برگزیدگی نژادی را بر برگزیدگی ایمانی اولویت دهند.
به نظر می‌رسد متون دینی یهود علت این برگزیدگی را عهدی می‌دانند که بین خداوند و حضرت ابراهیم بسته شد. در حقیقت این برگزیدگی وعده‌ای بود که خدا در ازای اطاعت بی قید و شرط ابراهیم در ماجرای ذبح فرزندش به او داد.

بار دیگر فرشته‌ی خداوند از آسمان ابراهیم را صدا زده به او گفت: خداوند می‌گوید به ذات خود قسم خورده‌ام که چون مرا اطاعت کردی و حتی یگانه پسرت را از من دریغ نداشتی، تو را چنان برکت دهم که نسل تو مانند ستارگان آسمان و شن‌های دریا بی‌شمار گردند. آن‌ها بر دشمنان خود پیروز شده، موجب برکت همه قوم‌های جهان خواهند شد؛ زیرا تو مرا اطاعت کرده‌ای. (سفر پیدایش15-19/22).

در قسمت‌های مختلف عهد عتیق این برتری قومی بارها بیان شده است، اما در همین آیات این برتری، قید و شرط یافته و به داشتن ایمان و وفاداری به عهد و میثاق، مشروط شده است.
خداوند از میان کوه خطاب به موسی فرمود:

دستورات مرا به بنی‌اسرائیل برسان و به ایشان بگو: شما دیدید که من با مصری‌ها چه کردم و چطور مانند عقابی که بچه‌هایش را روی بال‌ها می‌برد، شما را برداشته، پیش خود آوردم. حال اگر مطیع من باشید و عهد مرا نگه دارید از میان همه‌ی اقوام، شما قوم خاص من خواهید بود. هرچند سراسر جهان مال من است، اما شما برای من قومی مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد. (سفرخروج 6- 3/ 19)

حکیمان یهودی از این آیات در طول تاریخ برداشت‌های متفاوتی داشته‌اند. برخی با رویکردی خردورزانه و معتدل، برای قوم یهود برتری ذاتی قائل نشده‌اند و معتقدند عهدشکنی قوم یهود، خود به خود عهد و پیمان خدا را در باب برگزیدگی این قوم ملغی می‌کند، در مقابل عده‌‌ای هم بینشی نژادپرستانه به مسأله قوم برگزیده اتخاذ کرده و با این برداشت، تبعیض و بیگانه‌ستیزی را در میان قوم خود رواج داده‌اند.
به باور برخی از حکیمان یهودیِ قرون وسطی، مانند یهودا هلوی مراد از برگزیدگی قوم یهود، برگزیدگی به لحاظ روحی است. هلوی با اشاره به این موضوع که ساختار روحی یهودیان، به طور کلی با دیگران متفاوت است، هر فرد یهودی را دارای قدرت نبوت می‌داند! از دیدگاه او این میراث، یهودیان را قادر ساخته است تا از فکر و اراده ی خدا آگاه شوند و بیگانگان غیر یهودی حتی اگر به آیین یهود هم درآیند، این قدرت را به دست نخواهند آورد.

تلمود و برتری قومی

اسرائیل شاهاک از جمله افرادی است که منشأ اصلی اندیشه‌ی قوم برتر را در متون دینی و به خصوص قوانین تلمود می‌داند. تلمود که از قرن دوم تا ششم توسط تعداد بی‌شماری از حکیمان یهودی تالیف شده است، شامل دستورات و احکامی است که بر برگزیدگی و برتری قوم یهود دامن می‌زند.
شاهاک قوانین متعددی را که به صورت جدی تبعیض آمیزند و لازمه‌ی آن‌ها، تجویز ظلم و ستمی بی‌رحمانه به غیر یهودیان است، در آثار متعدد خود بر می‌شمارد.

احکام نژادپرستانه تلمود

بر اساس برخی از احکام تلمود، اگر یک یهودی به طور مستقیم باعث مرگ یک غیریهودی شود، تنها نزد خداوند گناهکار است و مجازات دنیوی ندارد. اگر این قتل، عمد نباشد حتی یهودی نزد خداوند نیز گناهی مرتکب نشده است. بر عکس اگر قاتل غیریهودی و مقتول یهودی باشد، اعدام و مرگ او حتمی است.
در باب نجات جان غیریهودیان و یهودیان نیز، قوانینی نژادپرستانه حکم‌فرماست. نجات جان یک یهودی واجب و مهم‌ترین وظیفه‌ی شرعی هر یهودی است و در مقابل نجات جان غیریهودیان مخصوصاً در روز سبت ممنوع می‌باشد.
در مورد جرائم جنسی و مسائل مالی نیز وضع بر همین منوال است. احکام تلمود در این موارد هر نوع تجاوز به حریم غیر یهودیان را مجاز دانسته و در مقابل شکستن حریم یهودیان را از گناهان کبیره برشمرده است. در نهایت تفاسیر تلمودی از کتاب مقدس، اندیشه‌ی برتری قومی در میان یهودیان را به سمت برتری نژادی و نژادپرستی سوق داد.
یهودیان آغازگر انحراف به سمت دنیا و تمنّیات دنیوی در رسالت حضرت موسی بودند و به همین دلیل قومیّت را به جای دین و اعتقاد، محوریت بخشیدند.‌ ایشان پیامبران راستین خداوند را نه به عنوان هدایت‌گر، بلکه به عنوان پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش می‌شمردند. در این میان سهم طریقت کابالا در ایجاد روحیه‌ی برتری‌خواهی و سلطه‌جویی در میان قوم یهود، اگر بیشتر از تلمود نباشد کمتر از آن نیست.

کابالا و برتری قومی

کابالا به عنوان طریقتی که آموزه‌های خویش را برآمده از بطن کتاب مقدس می‌داند، به پویایی و نهادینه شدن اندیشه‌ی برتری قومی کمک شایانی کرد. نژادپرستی و پرداختن به امر قوم برگزیده، از تعالیم مشترک کابالیست‌های گذشته و امروز است. به نظر می‌رسد کتاب زوهر / کتاب ظُهر بیش از هر متن کابالایی دیگر به کاوش و بیانِ ریشه‌های برتری قوم یهود از غیر یهودیان پرداخته است؛ گو این‌که کابالیست‌های معاصر نیز بر اساس همین متن، بر اصول نژادپرستانه خود پافشاری می‌کنند.
در یکی از این متون می‌خوانیم:

ربی آبا روزی در حال بحث با ربی شمعون بن یوحای درباره آموزش‌های تورات بود. او از ربی شمعون پرسید: چرا از همه اقوام جهان تنها یهودیان موقع قرائت تورات خود را به عقب و جلو تکان می‌دهند و این عمل برایشان طبیعی است که بی حرکت و ساکن ننشینند؟
ربی شمعون پاسخ داد: افسوس برای این بشریت که مانند گله‌ی سرگردانی است و از درک و فهم عاجز است. همین عملِ تکان خوردن به تنهایی، برای تشخیص ارواح مقدس اسرائیل از ارواح ظالمان کافی است.
روح اسرائیل از چراغ مقدس گرفته شده است … همین که این چراغ از فروغ توراتِ آسمانی روشن گردید، دیگر حتی یک لحظه هم از حرکت متوقف نمی‌شود. مانند شعله شمعی که هرگز ساکن نیست. برای همین وقتی یکی از فرزندان اسرائیل یک کلمه از تورات را بر زبان می‌آورد، شعله‌ای برمی‌فروزد که دیگر نمی‌توانند بی‌حرکت بمانند؛ پس ما چون شعله شمع به عقب و جلو حرکت می‌کنیم اما روح ظالمان، مانند تکه کاهی است که موقع سوختن، شعله ندارد. شبیه به چوبی که بدون شعله می‌سوزد.

متن فوق که مربوط به بخش‌هایی از کتاب زوهر می‌باشد، بر این باورِ کابالیست‌ها که معنای انسان، تنها در قوم برگزیده یهود خلاصه می‌شود، تأکید می‌ورزد.
تفاوت جوهری میان یهودیان و غیر یهودیان از عناوین مطرح شده در زوهر است. بر اساس این تعالیم، روح غیر یهودیان متعلق به جهان زیرین است که جایگاه شیاطین می‌باشد، در حالی که روح فرد یهودی حداقل قابلیت رسیدن به ساحت امور الهی را دارد.
از آنجا که طبق تلمود، نوکیشان یهودی با دیگر یهودیان تفاوتی ندارند، این نظریه با مشکلی جدی روبرو شد. اما زوهر به این مسئله این گونه پاسخ داد:

هر یک از نوکیشان در هنگام تشرف به دین یهود، روحی تازه دریافت می‌کنند که البته از روح یهودیان پست‌تر است.

مکاتب دیگر کابالا در این خصوص بر این باورند که این نوکیشان، از ابتدا دارای روح یهودی بوده‌اند و در اثر برخی فشارها تغییر کیش داده و دوباره به دین اصلی خود بازگشته‌اند.

دلیل برگزیدگی یهود؟!

کابالای لوریایی در قرن شانزدهم، تفسیر جدیدی از برتری قومی و نژادی یهودیان ارائه داد. اسحاق لوریا طبق نظریه‌ی عیبور ، دلیل برگزیدگی یهودیان را رستگاری تمام ارواح بشری بیان کرد. هر چند این نظریه به بیانِ علتِ سرگردانی و آوارگی قوم یهود می‌پرداخت، اما به نوعی به برتری یهودیان بر سایر ملل صحه می‌گذاشت.
بر این اساس ارواح یهودیان به علت این‌که پاک‌تر از ارواح نژادهای دیگر هستند قادرند باعث رهایی ارواح دیگر اقوام، از چنگال شر شده و مایه ی نجات ایشان را فراهم آورند. بدین‌گونه نجات جهان و انسان از طریق یهودیان صورت خواهد گرفت.
زوهر یکی از علل برگزیدگی قوم یهود را اعطای تورات به ایشان می‌داند. طبق این دیدگاه تورات پیش از آن‌که به یهود عرضه شود، به اقوام گوناگون ارائه شد؛ اما این اقوام از پذیرش آن خودداری کردند، زیرا فرامین و دستورات تورات در تعارض با زندگی تبهکارانه‌ی ایشان بود!
یهودیان معتقدند توراتِ نازل شده بر موسی، ایشان را قادر می‌سازد که همه‌ی جنبه‌های حیات خود را به همان سطح والایی ارتقاء دهند که زندگی پیغمبران در آن سطح بوده است. از دیدگاه پیروان کابالا، یهودیان برگزیده شده‌اند که انرژی‌های نهفته در تورات را به جریان اندازند و از این طریق از برخورد و آشفتگی در جهان اجتناب کنند، تا آرامش و صلح بر جهان حکم فرما شود!
قوانین تورات به این قوم توانایی لازم جهت رسیدن به مقاصد و اهدافشان را می‌دهد و از منظر ایشان همین امر مایه ی برگزیدگی بنی اسرائیل بر سایر ملل شده است.

قرآن و برگزیدگی قوم یهود

زیر بناهای فکری ناسالم یهود و انحرافات ایشان در عمل و گفتار موضوعاتی هستند که آیاتی از قرآن کریم بدان‌ها اختصاص یافته است. علت این کج‌روی را می‌توان به طور اختصار در فقدان وجدان مذهبی که هدایت گر انسان به سوی صراط مستقیم است، دانست.
از مطالعه ی تاریخ و شرح حال بنی اسرائیل در قرآن و کتب تاریخی چنین استفاده می‌شود که یکی از عقاید لاینفک زندگی یهود در تمام اعصار، اعتقاد به نژاد پرستی و برتری یهود بر سایر اقوام بوده و هست؛ حال آن که در آیات قرآن، ملاک برتری انسان‌ها تقوی و پرهیزگاری معرفی شده است.
البته آیات متعددی در قرآن کریم بر برتری و برگزیدگی قوم یهود اشاره دارد؛ اما با دقت در این آیات می‌توان به روشنی دریافت که مقصود از این برگزیدگی، برتری و تقدس ذاتی و ماهوی نیست، بلکه این برتری در مقطع زمانی خاص و در قلمرو جغرافیایی خاصی بوده است.
از متن آیات قرآن کریم چنین برمی‌آید که: عصیان و تعدی یهودیان، کفر ورزیدن به آیات کتاب خداوند و کشتن ناحق انبیاء بنی اسرائیل، نه تنها باب برگزیدگی را برای همیشه بر روی ایشان بست، بلکه این قوم را خوار و ذلیل کرده و در قیامت مجازات سنگینی در انتظار ایشان خواهد بود. برگزیدگی یهود صرفاً تا زمانی بود که ایشان به عهد و پیمان خویش پایبند بودند و آن هنگام که برخلاف شرع، فساد را در زمین، پیشه ی خویش کردند از این نعمت محروم گشتند.

ادامه دارد…

نویسنده: فاطمه مهدیه

جادوگری و عددگرایی در عرفان یهود

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

نقد کابالیسم (قسمت پنجم)

آن‌چنان که می‌دانیم سحر استفاده از نیروهای مخفی برای دستیابی به اهداف خودخواهانه‌ای است که گاه توسط ساحر و جادوگر صبغه‌ای دینی به خود می‌گیرد؛ اما در نگاه عالِم صاحب‌ نظر هیچ نقطه‌ی مشترک و قابل ملاحظه‌ای میان ابعاد عرفانی دین و سحر و جادو نمی‌توان یافت.

هدفی که سحر و جادو دنبال می‌کند، استفاده از نیروهایی است که از دسترس انسان‌های عادی خارج است و کارشناس این فن به کمک اسرار ربوده شده از آسمان، انواع روش‌ها، مواد شیمیایی و کلمات و عباراتی را استفاده می‌کند که سینه به سینه به او انتقال یافته و مصون از اشتباه تلقی شده است. شیاطین کم و بیش در این روندها شرکت دارند و فنون جادوگری را نه به سود آدمیان، بلکه برای کشاندن انسان‌ها به سوی دوزخ در دسترس آن‌ها قرار می‌دهند. [1] در اندیشه پیروان کابالا آن‌گاه که حلول به جای تجلّی نشست، سحر و جادو نیز جایگزین معجزه شد، آثار مخرّب این اندیشه؛ یعنی اعتقاد به جادو فراتر از قوم یهود، تمام جوامع بشری را تهدید می کند.
یهودیان همواره عادت داشته‌اند به جای تفکر در مسایل ژرف انسانی و سعادت بشری، توجه خود را معطوف به یک سلسله پیشگویی‌ها و آینده‌نگری‌ها کنند که منشأ آن یا چرخش ستارگان و ادوار فلکی بوده و یا سحر و جادویی که در نتیجه‌ی حشر و نشر با اقوام گوناگون در طول تاریخ، سینه به سینه هم‌چون گنجینه‌ای آن را در بین خود حفظ کرده‌اند. پیشگویی‌های ایشان البته در بیشتر موارد با کتاب مقدس، به خصوص جملات سفر دانیال مستند می‌شود و فضای فکری را ایجاد می‌کند که در آن علاقه و اشتیاق به سحر و جادو بیشتر شده و این علم را منشأ آثار می‌داند. در نزد این قوم حاکمیت بر انسان، طبیعت و سنت‌های الهی، از راهی به جز سحر و جادو امکان‌پذیر نیست. از دیدگاه ایشان با روش‌های جادویی می‌توان در طبیعت تصرف کرد و بر جهان و حتی تقدیر الهی سلطه یافت.

تاریخچه جادوگری در یهود

تاریخچه جادوگری در نزد یهودیان به زمان اقامت ایشان در مصر [2] و پس از آن همسایگی با کنعانیان و بابلیان باز می گردد. از رهگذر معاشرت با اقوام گوناگون در ادوار مختلف، اندوخته های غیبی و جادویی ایشان افزون گردید. بعد از ویرانی معبد دوم که ربی های منتخب، جایگزین روحانیون قربانی گذار شدند و مراسم قربانی را بر عهده گرفتند، وردهای جادویی و روش‌های نیایشِ ایشان از دید عموم، باعث کنترل رویدادها می شد.
ربی های دوره باستان به مرور عقایدی را پدید آوردند که به تدریج وارد قلمرو جادو و نوشته های جادویی شد. ایشان در یک نظام اعتقادی که تصور می شد شیاطین بر سرنوشت و دارایی انسان ها تأثیر می گذارند، اوراد، سحرها و افسون هایی برای علاقمندان به کسب ثروت و سلامتی می نوشتند. [3] پیدایش تورات شفاهی در برابر تورات مکتوب، که بعدها به تورات باطنی ملقب گردید، از علل دیگر رواج علوم غریبه در بین یهودیان بود؛ زیرا تنها کسانی می توانستند به درک تورات باطنی نائل شوند که توانایی های خاصی در تفسیر داشته باشند. تفسیر تورات شفاهی زمینه ی دستیابی به صیغه ها و اوراد جادویی را فراهم آورد. [4]

پیوند کابالا با سحر و جادو

طریقت کابالا در حوزه ی علوم باطنی و حرکت های سرّی و مرموز، همواره پیشگام قوم خود بوده است. به اعتقاد ایشان جادوگری، یعنی استفاده از نیروهای پنهان بالاتر، برای اداره کردن مردم، به ترتیبی که آن‌چه می خواهیم به دست آوریم. برای ارتباط با نیروهای سرّی و مرموز در طبیعت، نیاز به آموزش‌های کابالاست؛ زیرا تعالیم کابالا طبیعت درونی افراد را تغییر می دهد و ایشان را برای ارتباط با نیروهای بالاتر آماده می سازد. [5] آموزه‌های باطنی در این طریقت که نهایتاً به گسترش خرافه و علوم غریبه در بین ایشان ختم شد، منشأی جز کتاب مقدس ندارد. باورهای کابالایی در مورد متن کتاب مقدس، بهترین شاهد برای ادعای ماست.
طبق باور تابعان کابالا، حروف عبری که متون مقدس با آن ها نوشته شده است، علائمی نیستند که صرفاً برای تألیف و ضبط وقایع و افکار به وسیله ی بشر اختراع شده باشند؛ بلکه این حروف مخازن نیروی الهی هستند.
وظیفه سالک یهودی این است که با همان روش هایی که از طریق روایت و سنت به او منتقل شده است، این معانی را کشف نماید. پیروان کابالا برای اثبات معانی مستور در کتاب مقدس، تمهیداتی اندیشیدند و از سه طریق به کشف معانی مستور در حروف و کلمات تورات پرداختند.

عدد گرایی در آموزه های کابالا

روش اول: Gematria

در این روش با محاسبه مقدار عددی کلمات، به کشف روابط بین آن ها می پرداختند. به باور اهالی کابالا، کلمات، با مقدار عددی مساوی، می توانند جایگزین یکدیگر شوند. مثلاً مقدارِ عددی یهوه 26 بود و کابالیست ها با محاسباتی مشابه کشف کردند که پرقدرت‌ترین نام خدا باید 72 حرف داشته باشد. دانستن این نام، بزرگ ترین نیرویی بود که می توانست در تصور انسان بگنجد. [6]

روش دوم: Notarjkon

در این روش هر کلمه ی عبری مجموعه ای از حروف اختصاری محسوب می شد و هر حرف از این مجموعه، حروف آغازین کلمه ی دیگر را تشکیل می داد. در این روش نخستین و آخرین حروف کلمات را جدا کرده و آن‌ها را به صورت کلمات جدید می نوشتند. با استفاده از همین روش طلسم های معروف و فراوانی از کلمات جادویی ابداع شد. مثلاً کلمه ی جادویی Agla که در اکثر دوایر جادویی قرار داده می شود، از حروف آغازین دعایی با این مضمون ساخته شده است:
Gibor Leolam Adonia  Atha (ای خداوند، تو تا ابد قادر هستی).

روش سوم : Temurah

در این شیوه کابالیست ها حروف کلمات را تعویض، پس و پیش و قلب می کردند. با مقلوب کردن همه ی کلمه، معنای مکتوم آن آشکار می شد. با به کارگیری این فن، الفبای جدیدی پدید آمد که تابعان کابالا می توانستند با استفاده از این الفبا، از هر جای کتاب مقدس معانی مستور را کشف کنند و از هر کلمه کلمات دیگری را به وجود بیاورند. با این روش های جادویی، ایشان در یک کشف عجیب دریافتند اسماء خداوند 172 نام است و تعداد فرشتگان 655 و ملائک مقرب 301 عدد می باشد! [7]

به باور سالکان کابالا، نظام خلقت بر اساس ادغام عدد و حروف به وجود آمده است. [8] کتاب سفر یصیرا یا کتاب خلقت سرشار از راز ورزی های عدد گرایی و حروف گرایی است. این کتاب، آفرینش جهان را بر خلاف کتاب مقدس از طریق عدد و حروف می داند. حروف که هم در عالم معنوی و هم عالم مادی سهیم هستند، نقش خود را بر هر چیز باقی می گذارند.
خداوند با آمیختن و ترکیب حروف، گونه های بی شمار روح هر شکل و هیئتی را آفریده و نام متعال و ناگفتنی خود را بر اساس آن‌ها بنا نهاده است. طبق متن کتاب خلقت، انسان از طریق کلمه و مکتوب می تواند در نهانی ترین رازهای آسمانی نفوذ کند و با کلمات و نشانه ها اعجاز بیافرند. [9] کتاب خلقت، علاوه بر مباحث مربوط به حروف و عدد، با قلمرو وسیع ستاره‌بینی، کیهان‌شناسی و ارتباط بین ستاره‌ها بی‌شک یک تفسیر کابالیستی برای جست‌وجو در معنای غایی عالم و کاربرد آن در زندگی انسان بر این کره‌ی خاکی است.

جادوی حروف در عرفان یهود

با توجه به اهمیت حروف عبری در کتاب سفر یصیرا، جادوی حروف عبری در کابالا اهمیت خاصی پیدا کرد. حروف عبری به صورت ابجد در نوشتن برخی تعویذها و طلسم ها به کار می رفت. نوشتن این گونه تعویذها با حروف ابجد و نگهداری آن در نزد هر یهودی، هنوز هم در بین ایشان مرسوم است.
ستاره داود نیز از اسرار رمزی و جادویی برکنار نمانده و در بین یهودیان از قداست ویژه ای برخوردار می باشد. دامنه خرافه گرایی در میان باورمندان به کابالا، آ‌‌ن‌قدر بالا گرفت که ایشان برای آن‌که شیطان از محتوای برخی بخش های تورات شفاهی آگاه نشود، به اختصار روی آوردند. بدان معنی که عبارتی از تورات را با کلمه ای تلفظ می کردند که متشکل از حروف اول هر کلمه از عبارت بود و یا معادل عددی آن را به کار می بردند.
آموزه های کابالا به تدریج بر باورهای قوم یهود آن‌چنان مؤثر افتاد که ایمان به فرشتگان، دیگر ایمان به غیب و مرزهای ذات انسان نبود؛ بلکه ایمان به ارواحی بود که می توان به آن‌ها رشوه داد و آنان را به خدمت گرفت. شیاطین نیز نیروهایی شدند که انسان می توانست با تلاوت دعا به زبان آرامی آن‌ها را فریب دهد. برخی اوامر و نواهی، مضمون اخلاقی و دینی خود را از دست دادند و به منزله ی آدابی جادویی نگریسته شدند.
در جنبش حسیدیم این رویکردها به اوج خود رسید؛ به نحوی که صدیق توانست با انجام برخی شعائر و حرکات، اراده ی الهی را تغییر دهد و برای سعادت‌مند شدن پیروانش، به آن‌ها حواله ی مغفرت بفروشد. با پیدایش جنبش‌های شبتای زوی، جادوگری تماماً جایگزین دین شد و رقعه ها و تعویذهای جادویی، به محور عبادت مبدل گردید. رهبران یهودی از اواخر قرن هفدهم دریافتند که این اعمال، تجارتی سودمند برای آن‌هاست. [10] در دنیای امروز پیشگویی و آینده نگری در باب آخرالزمان و سرنوشت خیر و شر، از جمله مباحثی است که با تکیه بر علوم غریبه ی یهودیان و پیروان کابالا در قالب فیلم، رمان و بازی‌های رایانه‌ای و… بخش وسیعی از افکار جوامع بشری را تحت سیطره‌ی خود در آورده است. پیشگویی‌های طبیب و منجم یهودی نوسترآداموس که در قرن شانزدهم تحت تأثیر طریقت کابالا به سحر و نجوم روی آورد، در دهه های اخیر دست مایه ی پیشگویی های جدی در باب پایان جهان شده است.

تحریم سحر در کتاب مقدس

در آیات متعدد کتب آسمانی، مؤمنان بارها از پرداختن به سحر و جادو بر حذر داشته شده‌اند. علاوه بر قرآن کریم، که آموزش جادو را از سوی شیاطین می‌داند (بقره/102)، کتاب مقدس نیز همواره یهودیان را از ارتکاب به این اعمال نهی کرده و سنت موسوی نبوت را تنها راه برای شناخت خواسته‌ها و رازهای الهی بیان کرده و موسی (ع) بارها امت خویش را از افسون و جادو بر حذر داشته است.

وقتی وارد سرزمین موعود شدید مواظب باشید که از آداب و رسوم نفرت انگیز قوم‌هایی که در آن‌جا زندگی می‌کنند، پیروی نکنید. مثل آن‌ها بچه‌های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید. هیچ یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب‌گویی و رمالی و فال‌گیری کند و یا ارواح مردگان را احضار کند و خداوند از همه کسانی که دست به چنین کارهایی می‌زنند، متنفر است. به خاطر انجام همین کارهاست که خداوند خدایتان، این قوم‌ها را ریشه کن می‌کند. شما باید در حضور خداوند خدایتان، پاک و بی عیب باشید. (تثنیه، 18/9-13)

یهوه در سفر لاویان به قوم یهود چنین می‌گوید:

کسی که به سوی صاحبان اجنه و جادوگران توجه نماید، تا در عقب ایشان زنا نماید، من روی خویش را به ضد آن شخص می‌گردانم و او را از میان قومش منقطع می‌سازم … مرد و زنی که صاحب اجنه و یا جادوگر باشد، البته کشته بشود و ایشان را به سنگ سنگسار کنید. خون ایشان بر خود ایشان است. (لاویان، 20/6،27)

با آن‌که تورات در آیات متعددی سحر و جادو  را مورد نکوهش قرار داده و از جادوگری به عنوان کاری پلید و ناپاک نام برده است، لیکن در برخی از سطور تحریف شده‌ی عهد عتیق، گاه نشانه‌هایی دال بر پذیرش و تأیید جادوگری به عنوان وسیله‌ای برای پیشگویی آینده و ارتباط با ارواح می‌توان یافت. (اول سموئیل/ 28)
در انجیل نیز پرداختن به سحر و جادو بارها مورد نکوهش قرار گرفته است؛ چنان‌چه پولس جادوگری را در ردیف بت پرستی و در شمار خطاهایی می‌شمارد که به خواهش جسم و برخلاف خواست روح صورت می‌گیرد و آدمی را از ورود به ملکوت خداوند باز می‌دارد. (غلاطیان،5/20) کلیسای کاتولیک نیز مؤمنان را از هرگونه رسوم دینی که مورد تأیید کلیسا نیست و از هرگونه کوششی در راستای یاری گرفتن از نیروهای شیطانی باز می‌دارد. [11] به این ترتیب گام برداشتن در مسیر سحر و جادو، در نظر کتب آسمانی و اهل توحید، یک حرکت ناپسند شناخته می‌شود؛ اما متصوفه یهودی فعالیت در این حوزه را، گامی جهت راه یافتن به بطون کتاب مقدس می‌دانند و برای کاوش معانی توراتِ تحریف شده که با منطق بشری به هیچ روی نمی‌توان این گزافه گویی ها را حل کرد، در پی کشف این رموز، با پرداختن به عددگرایی و حروف‌گرایی هستند. از این مسیر سیطره بر امور جهان و تصرف طبیعت و تکیه زدن بر مسند خدایی، آرزوی دیرینه ی ایشان بوده است!

ادامه دارد…

نویسنده: فاطمه مهدیه

پی نوشت ها:
[1]- ماسون، دنیز، درون مایه‌های قرآن و کتاب مقدس، ترجمه فاطمه سادات تهامی، ص790
[2]- یحیی، همان،ص40 .
[3]- Bloom, Maureen, JEWISH MYSTICISM AND MAGIC, pp.5-6 .
[4]- معدّی، همان،ص 176؛ المسیری، همان، ص 204 .
[5]- کوسنک، تونی، آموزش هایی درباره آموزش کابالا، ص 5 .
[6]- سلیگمن، کورت، تاریخ جادوگری، دکتر ایرج گلسرخی، ص534 .
[7]- همان، صص 535- 538 .
[8]- سلیگمن، همان، ص543 .
[9]-  همان، ص547 .
[10]- معدی، همان، صص176- 0177
[11]- همان،ص 793 .


تناسخ جایگزین معاد در کابالا

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

نقد کابالیسم (قسمت پنجم)

تناسخ یا بازپیدایی، یکی از راه های اعتقاد به جاودانگی روح انسان است که بر مبنای آن روح، پس از جدایی از بدن، به کالبد انسان دیگر، حیوان یا گیاه یا جماد و یا حتی ستارگان و فرشتگان وارد می‌شود. شاید بتوان زمینه روانی این آموزه را در میل به جاودانگی و غلبه بر مرگ، نزد کسانی که هویت را در حضور دنیوی می‌دانند جستجو کرد. [2] در بین حکمای یهود اولین نشانه‌های اعتقاد به تناسخ را می‌توان در آثار یوسفوس [3] مورخ یهودی یافت. او برای نخستین بار معاد جسمانی را رد کرده و معتقد به تناسخ شد. یوسفوس بر این باور بود که ارواح مردگان یا در کالبد یک نوزاد دوباره به این جهان بازگشت می‌کنند و یا در مخزنی آسمانی به انتظار ورود به این عالم می‌مانند. ارواح گناهکاران با همان بیماری‌های گذشته به دنیا می‌آیند و روح نیکوکاران مستحق بدن‌هایی مقدس و سالم می‌شوند. [4]

تناسخ جایگزین معاد در کابالا

مخالفت فلاسفه یهودی با اصل تناسخ

استدلالات مربوط به اصل تناسخ، بعدها توسط برخی از دانشمندان و فلاسفه یهودی همچون موسی بن میمون مشهورترین فیلسوف یهودی قرون وسطی، به صراحت تکذیب شد.
با وجود مخالفت آشکار فلاسفه یهود، مساله‌ی حلول روحِ انسان متوفی در بدن انسان دیگر، از سوی اولین آثار ادبی کابالا همانند باهیر پذیرفته شد و فقدان هیچ انتقادی بر این نظریه که با مثال‌های متعدد در این کتاب تشریح گردید، نشان دهنده‌ی رشد و گسترش نظریه‌ی تناسخ در محافل کابالای اولیه است.

مفهوم تناسخ در کابالای معاصر

در دوران معاصر کابالای مدرن، نه تنها بر این عقیده‌ی کلاسیک متون ادبی خود پافشاری می‌کند، که معتقد است علی‌رغم همه‌ی تردیدها، شک‌ها و هم‌چنین اطلاعات غلطی که در مسأله‌ی تناسخ وجود دارد، حقیقت تناسخ در یهودیت نهفته است! [5] کابالیست‌ها تناسخ را ورای اعتقادات ایدئولوژیک برشمرده و آن را لازمه‌ی حیات فیزیکی به حساب می‌آورند. با این حال برای آن که گفتار خویش را مستند به متون مقدس کنند، [6] آیاتی را در اثبات وجود تناسخ از کتاب مقدس بیان می‌نمایند.
به عنوان مثال آنجا که خداوند، قوم یهود را از پرستش خدایان دروغین منع می کند، اعلام می نماید که بار این گناه را پدران و فرزندان تا نسل سوم و چهارم به دوش خواهند کشید. [7] کابالا آیاتی از این دست را نشانه بی‌عدالتی خدا دانسته و معتقد است این آیات در باطن مؤید حقیقت تناسخ است؛ چرا که مجازات نسل های بعدی به خاطر گناه یک فرد، کار عادلانه ای نیست، پس فردی که مرتکب گناه می شود برای پالایش روح، دوباره در نسل سوم و چهارم به این دنیا باز می گردد تا تطهیر شود. [8] کابالای مدرن تناسخ را پاسخی به تمام رنج های بشریت و هرج و مرج دنیای کنونی می داند. سؤالات اساسی و مهمی که ذهن انسان را در تمام ادوار به خود مشغول داشته است، از منظر ایشان راه حلّی جز آموزه‌ی تناسخ ندارند.
این‌که چرا با وجود خدایی مهربان و عادل، بدبختی در جهان غوغا می‌کند؟ چرا این چنین پاداش و مکافاتِ ناعادلانه جاری است و چرا در حالی که گناهکاران آزاد و سعادتمند زندگی می‌کنند، میلیون‌ها انسانِ بی‌گناه در رنج به سر می‌برند، معماهایی هستند که تنها با شاه کلید تناسخ می‌توان راه حلّی برایشان بیان کرد. به این دلیل کابالا مدعی است، امروزه میلیون ها نفر در غرب به تناسخ به مثابه توضیحِ منطقی بسیاری از مسائل اجتماعی، مذهبی، انسانی و حتی محیطی می نگرند! [9]

نقش والدین در تناسخ کابالایی

از موضوعات قابل توجه در تناسخ کابالایی آن است که والدین نقش بسیار موثری در به چنگ آوردن یک روح فرهیخته و با فضیلت، یا یک روح متوسط و حتی خلافکار برای فرزندانشان دارند! آن‌ها می توانند اولاد خود را با سفارش قبلی از روی یک کاتالوگ کیهانی انتخاب کنند. بنابراین حالت و احساس والدین در هنگام انعقاد نطفه، کودکانی تولید خواهد کرد که طیفی از روحیات مختلف، از عصبی تا لطیف را در بر خواهد داشت. [10] پدر و مادر یک کودک، در اصل تناسخ قادر خواهند بود تا با یک دور اندیشی و یک هماهنگی احساسی همان روحی را که آرزو دارند در کالبد فرزند خود قرار داده و آن را به زمین خاکی دعوت کنند!
نام‌گذاری اطفال نیز به شکل قابل توجهی بر روند تناسخ مؤثر است. نام فامیلی افراد در تناسخِ کابالایی اهمیت چندانی ندارد، اما اسم تعمیدی هرگز تغییر نمی کند و انتخاب آن برای تطابق فرد با روح دریافت شده بسیار تأثیر گذار است؛ لذا والدین همواره باید نام فرزندان خود را از روی بستگان و افراد مورد علاقه خود انتخاب نمایند.
ایشان قادر به عوض کردن نامی که کودک از تناسخ های پیشین با خود آورده نیستند. کابالا مدعی است اگر نام هایی که در کتاب مقدس نوشته شده بر روی فرزندان گذاشته شود، فرد می تواند بر روی آیه ی مربوط به خود مدیتیشن کند و خاطرات تناسخ های قبلی را به خاطر آورد.
تأثیر اسم در تناسخ کابالایی چنان عظیم است که اغلبِ کابالیست ها راه حل امراض روحی و جسمیِ عمده را در تغییر اسم می دانند؛ تا فرد دوباره بتواند در جهت ارتباط با هویت حقیقی اش حرکت کند. [11]

تناسخ و مدیتیشن کابالیستی

طبق ادعای کابالیست های معاصر، از طریق مدیتیشن انسان می تواند به دانش تناسخ دست پیدا کند و از آن لحظه، نه تنها به علل مشکلاتش آگاه می‌شود، بلکه به عمق آن نیز نفوذ می‌کند. این گونه، اجرا کننده ی مدیتیشن تا عمق نگرش ها و انتظاراتِ نهفته در خود، کاوش می کند و از موقعیت بهتری برای بهره بردن از دانش کسب شده برخوردار می شود.
برای همه ی کسانی که این دانش را به دست می آورند، قدرتِ به خاطر آوردن حیات های پیشین، منجر به نحوه ی اندیشیدنی خواهد شد که کمتر مادی‌گراست و به این ترتیب باعث تقویت و برخورداری از حالت روحانی ذهن و روح می‌شود.
کابالا می آموزد که با یافتن تناسخ های پیشین از طریق مدیتیشن، می توان به یک زندگی ایده آل رسید. با سفر به گذشته و تجربه ی مجدد دوره های زندگی پیشین که لذت بخش تر هستند، می توان آرامش یافته و به درک بهتری از مشکلات و راه حل آن‌ها دست یافت.
فرد افسرده حال می‌تواند امید را، اندوه‌گین نشاط را و زندانی آزادی را می‌تواند دوباره تجربه کند. حتی با مدیتیشن می‌توان بر همه‌ی ترس هایی که مدت مدیدی بر فکر انسان سایه افکنده، فائق آمد. [12] از این رو می‌توان به روشنی دریافت که در کابالای مدرن، خدا نقش مؤثری بر زندگی انسان‌ها نداشته و ایشان برای رسیدن به آرامش، امید و نشاط، تنها راهی که در پیش رو دارند مدیتیشن است.

بررسی تناسخ در آرای پیروان کابالا

اندیشه‌ی تناسخ در بین تابعان کابالا، بیان‌گر جریان حلول گرایی در یهودیت است. [13] دیدگاه حلولیِ پیروان کابالا، همان گونه که آنان را در مورد مبدأ دچار انحراف ساخت، در مورد معاد نیز در وادی خطیر تناسخ گرفتار نمود.
کابالیست‌ها که به حلول خداوند در انسان و سایر موجودات معتقدند، از قول به حلولِ روحِ یک شخص در بدن‌های دیگر نیز امتناع نمی‌کنند. از این رو اعتقاد به تناسخ و بازگشتِ ارواح، در بین ایشان هرچند جایگزین اصل معاد نشده است، اما به نحوی با فلسفه‌ی معاد در تعارض می‌باشد.
نظریه‌ی تناسخ در کابالا به هیچ وجه حول محورِ انکار قیامت و معاد نمی‌چرخد؛ زیرا در اندیشه‌ی پیروان این طریقت، نشانه هایی از اعتقاد به جهان آخرت و محاسبه ی اعمال در قیامت می توان یافت. اما بنا بر باور ایشان، عذاب ابدی برای ارواحِ ملعون در جهنم قابل انکار است. زیرا در روح چیزی وجود دارد که با خداوند هم ذات می باشد! از این رو خداوند نمی‌تواند تا ابد با نگاه داشتن روح گناه‌کاران در عذاب، خود نیز رنج ببرد! [14] طرح موضوع تناسخ، در حقیقت تلاشی است از سوی پیروان کابالا برای زدودن ابهام از ظاهر برخی آیات کتاب مقدس و پاک نمودنِ ساحت علوی خداوند از اتهام به بی عدالتی. با این حال تناسخ، نه تنها به رفع این اتهام کمکی ننموده است، بلکه پذیرش این نظریه، به نوعی ناظر بر بی عدالتی ذات یگانه پروردگار نیز هست.
بازگشت روح بر طبق نظر کابالا پاسخی است منطقی به تفاوت‌ها و تبعیض‌های نهفته در زندگی انسان‌ها؛ چرا که وجودِ این گونه اختلافات در بین ابناء بشر، با اصل عدالت خداوندی در تضاد است. پس آموزه‌های کابالا می‌کوشد تا علت این تناقض را با نظریه‌ی تناسخ پاسخ گوید.
از منظر تابعان کابالا تفاوت‌های موجود بین افراد، به خاطر اختلاف سطحِ روح‌هایی است که در کالبدهای گوناگون حلول کرده‌اند. اگر عده‌ای ثروتمند و عده‌ای فقیر هستند، یا آن‌که برخی باهوش و بعضی دیگر کم‌ هوشند و یا اگر عده‌ای ظالم و دیگران مظلوم هستند، در واقع این اختلافات به علت تناسخ‌های پیشین ارواحی است که در کالبدهایی، دوباره به این دنیا بازگشت نموده‌اند.
تناسخ فعلی افراد بر اساس زندگی‌های پیشین آنان رقم خورده است و نوع زندگی هر شخص تابع کارمایی است که از تناسخ‌های پیشین در روح او باقی مانده است. در نتیجه نمی‌توان علت تبعیض‌ها و تفاوت‌های موجود را به فقدان عدالتِ خداوند نسبت داد.

اشکال اصلی تناسخ در کابالا

می توان گفت مشکل اصلی آموزه های کابالا در خصوص تناسخ، برداشت نادرست ایشان از اصل عدالت الهی است. پیروان کابالا لازمه ی عدالت الهی را برابر قرار دادن همه‌ی اشیا و همه ی انسان‌ها می دانند؛ حال آن‌که مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه‌ی مخلوقات را یکسان بیافریند؛ بلکه اقتضای عدل و حکمت الهی آن است که جهان را به گونه‌ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال بر آن مترتب شود و موجودات مختلف را به گونه ای خلق کند که متناسب با آن هدف نهایی باشند.
وجود نابرابری‌های اجتماعی، رنج‌ها و گرفتاری‌های موجود در جوامع انسانی همگی لازمه‌ی مختار بودن انسان است، نه بی‌عدالتی خداوند یا تناسخ ارواح. اختیار و اراده یکی از امتیازات مسلم انسان‌ها است که بدان واسطه به سوی کمال نهایی و ابدیِ خود گام بردارد و یا به سوی شقاوت و خسران جاودانی سقوط کنند که البته چنین سقوط اختیاری، مورد اراده ی الهی واقع نخواهد شد.
از آن‌جا که برای انتخاب آگاهانه نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است، خداوند متعال انسان را به آن‌چه خیر و مصلحت اوست امر فرموده است و از آن‌چه باعث فساد و سقوط اوست، نهی کرده است تا وسیله ی حرکت تکاملی او را فراهم آورد. لذا تکامل انسان با انجام تکالیف الهی و به منظور رسیدنِ انسان به نتایج اعمالش وضع شده است.
همین‌طور حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف متناسب با توانایی های مکلفین باشد. [15] نتیجه آن‌که انسان در همین جهان باید بر اساس تعالیمی که خداوند امر فرموده حرکت تکاملی خویش را به انجام برساند و تناسخ نمی تواند بهانه ای جهت بازگشت و تکامل روح باشد.

تناسخ و برهان عدالت

نکته دیگر در خصوص تناسخ به برهان عدالت باز می گردد. از آن‌جا که انسان موجودی مختار است و در انتخاب اعمال خود آزاد می باشد، از یک سو افرادی در این جهان تمام عمر خود را صرف عبادت و اطاعت خداوند می کنند و از سویی دیگر تبهکارانی نیز یافت می شوند که برای رسیدن به هوس های شیطانی خود، بدترین ستم ها و زشت ترین گناهان را مرتکب می شوند. اما آیا تناسخ می‌تواند راهی عادلانه برای جزای اعمال پسندیده و ناپسند انسان ها باشد؟ آیا حلولِ روح یک تبهکار در کالبد پست ترین نفوس بر روی کره ی زمین، کیفر و عقابِ عادلانه ای برای اوست؟ آیا به این طریق، روح پالایش می یابد؟! حتی اگر پالایشی هم در کار باشد، چه تضمینی وجود دارد که فرد تبهکار از وسوسه ی دل سپردن به جنایت، آزاد شود؟
چه بسا تبهکارانی که از نعمت های بیشتری هم برخوردار باشند؛ لذا زندگی این جهانی ظرفیت پاداش و کیفر بسیاری از اعمال را ندارد و مقتضای عدل الهی این است که هر کس کوچک ترین کار خوب یا بدی که انجام می دهد، به نتیجه ی آن برسد. پس هم‌چنان که این جهان سرای آزمایش و تکلیف است، باید جهان دیگری هم باشد که سرای پاداش و کیفر و ظهورِ نتایج اعمال باشد و هر فردی به آن‌چه شایسته ی آن است نایل شود تا عدالت الهی تحقق یابد. [16]

نویسنده: فاطمه مهدیه


پی‌نوشت‌ها:
[1]- المسیری، دائرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیزم، ص307 .
[2]- مینایی، فاطمه، «تناسخ»، دانشنامه ی جهان اسلام، ج 8 ، ص 227 .
[3]- Josephus
[4]- دقیقیان، شیرین دخت، نردبانی به آسمان، ص 239 .
[5]- برگ، فیایپ، بازگشت روح، ص20 .
[6]- همان، ص30 .
[7]- سفرخروج، 20:5 .
[8]- برگ، همان، ص54 .
[9]- همان، صص21- 25 .
[10]- همان، صص 69- 71 .
[11]- همان، صص149- 151 .
[12]- همان، ص 153 .
[13]- المسیری، همان، ص307 .
[14]-Scholem,Gershom, “KABBALAH”, p. 649 .
[15]- مصباح یزدی، مشکات، آموزش عقاید (1-3)، صص196- 197 .
[16]- همان، ص414 .

کابالا ، عرفان یهودی

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

عرفان یهود را به زبان فارسی با تعابیر زیر به کار می‌برند:
آیین قباله ، آیین قبالا و آیین کابالا
از سوی دیگر به گفته برخی دین پژوهان، دین یهود پُرشریعت‌ترین ادیان است و در رأس ادیانِ پرشریعت قرار دارد. آنها معتقدند که هرچه شریعت یک دین بیشتر باشد، عرفان آن کمتر است و نسبت میانِ این دو رابطه عکس است. این سخن درباره‌ی آیین یهود صادق است و اتفاقاً یهود از ادیانی است که از مایه‌های کم‌رنگ عرفانی برخوردار است.
گفتنی این‌که به زبان فارسی در این زمینه کتابی وجود دارد با عنوان آیین قبالا، عرفان و فلسفه یهود که برگردان و پژوهش آن توسط شیوا کاویانی صورت گرفته است و انتشارات فراوان آن را در دو نوبت چاپ کرده است. این کتاب دارای سه بخش متفاوت است:
بخش اول: نوشتاری از مترجم (شیوا کاویانی) است که نوشته‌ای است در باب عرفان یهود و آیین قبالا.
بخش دوم: ترجمه‌ی مقاله‌ای است تحت عنوان گرایش‌های فکری عرفان یهود از گرشوم شولم که یکی از عالمان یهودی و نویسندگان پیشگام عرفان یهودی است.
بخش سوم: رساله‌ای کوچک با عنوان الهدایة الی فرائض القلوب اثر ابن باقودا. ابن باقودا فیلسوف و شاعر یهودیِ عرب اسپانیایی است که حدود 1080 میلادی در گذشته است.

 

kabbalah کابالا

 

یهود در طول تاریخ مراحل مختلفی را گذراند. (1) یکی از آنها دوره‌ی اقامت یهود در اسپانیا است. در این دوره علوم مختلف در پرتو همت علمای مسلمان رونق یافت. شعر و ادب یهود در قرن یازدهم حیاتی یافت و یهود از تنگنای نصّ تلمود خارج شد و نوعی رجعت به اصل کتاب مقدس (تورات) صورت گرفت.
پیشوای این جریان شخصی است به نام عنان بن داوود بغدادی (767 م). او برخلاف عقیده‌ی عامه قیام کرد و اعلام نمود که حقایق عالی دین محدود به عهد عتیق است و از این طریق سندیت تلمود زیر سؤال رفت. پیروان او را اطفال کتاب و فرقه‌ی او به نام قرائیم (قرائت کنندگان کتاب عهد عتیق) معروف شدند.
یکی از علمای آن عصر موسوم به سعدیا بن یوسف (924- 882 م) فرقه‌ی قرائیم را به حق دانست. تعالیم فلسفی او همراه مهاجران یهود از مشرق به مغرب انتقال یافت و به خصوص در اسپانیا مورد مطالعه و تحقیق دانشمندان قرار گرفت. از این طریق دانشمندانی در مغرب زمین پدید آمدند که از همه معروف‌تر موسی بن میمون (1204- 1135 م) می باشد. اثر عمده ی او کتاب هدایة المضلین است که به اثبات اصول عقاید پرداخته و درست نقطه‌ی مقابل فلسفه ارسطو است. در عین حالی که خود او نوعی فلسفه عقلی یا عقل‌گرایی خاص یهودی را مطرح می کند.
در مقابل، جمعی از روحانیون یهود این امر را نپذیرفتند و معتقد شدند که یهود دینی روحانی و عرفانی است و معانی مستور و مخفی دارد که فهم آن در حد عقل نیست؛ بلکه آنها از طریق خلوص نیت نصیب خواهد شد. این عقاید را فرقه‌ای به نام نحمانیّه در قرن 12 و 13 ترویج کردند.
رفته رفته عقیده به معانی مستور عهد عتیق و حقایق مرموز الهی صورتی جدی به خود گرفت و از این طریق افکاری عجیب حاصل شد، مبنی بر این که اعداد و حروف دارای معانی عرفانی مخفی می باشند و کتاب‌هایی به نام قبالا به رشته‌ی تحریر در آمد. آنها در پی کشف حکمت مرموز و دانش مستور در اعداد و حروف کتاب مقدس یعنی تورات بودند و از راه تفریق و ترکیب اعداد و حروف، سعی بر این داشتند تا رازهای نهانی و حقایق پنهان را استکشاف کنند.

 

moses maimonides

 

به دنبال آن، مسائل مهم مذهبی و امور فوق طبیعی مثل خدا در معرض تحقیقات قبالایی قرار گرفت. مبادی فیلون و نیز مبانی گنوسی اسکندریه به این روش اضافه شد و آنها معتقد شدند که از خداوند نوری الهی ناشی می شود. این نور از مرکز الهی مشیت است که از آن دو شة دیگر یکی حکمت و دیگری علم تراوش می‌کند. از ترکیب این دو که یکی مذکر و دیگری مؤنث است لطف و قوت زاییده می‌شود و از ترکیب آن دو که یکی مذکر و دیگری مؤنث است جمال به وجود می‌آید و بالاخره از لطف، قوت و جمال، جهان هستی صورت وجود می‌گیرد. انسان هم که واجد تمام اوصاف و کمالات است در حقیقت عالم صغیر است.
آیین قبالا در واقع عرفان و اشراقی است که در برگیرنده‌ی دو مفهوم اشراق و یزدان‌شناسی می‌باشد. (2) از سوی دیگر قبالا دارای ویژگی‌های مشترکی هم با آیین رازوار نوافلاطونی است و هم با عرفان مسیحی، حتی برخی بر این عقیده‌اند که آیین پارسی زرتشتی هم بر ساختار آیین قبالا بی‌تأثیر نبوده است.
قبالاها پس از میانه‌ی سده سیزدهم سلسله مقالاتی را پدید آوردند که راه و طریقه‌ی دست‌یابی به تجربه‌های وجدآمیز را مورد بحث قرار می‌دهد. مهم‌ترین نماینده‌ی این روش آبراهام ابولافی (1291- 1240 م) بود. او در میان آثار خود بیشتر به روش‌های پیچیده‌ی وحدت با عقل فعال یا یزدان از راه یادکردن نام‌های یزدانی همراه با شیوه‌های تنفس و مراقبه توجه دارد. در بسیاری از روش‌های عرفانی او با طریقت استادان جنبش حسیدی اشکنازی هماهنگی دارد و حتی این امکان مطرح شده است که او تحت تأثیر یوگا، آیین‌های هندی و نیز تصوف ایرانی – اسلامی بوده است.
به هر حال آیین یهود بر اساس ملاحظات تاریخی و نیز ظرفیت‌های درونی خود عرفانی مستقل ندارد و آنچه به نام قبالا در عرفان یهود نام برده می‌شود، به تعبیر جان ناس چیزی جز این نیست که:

از طریق قبالا یک نوع افکار عجیب و خیالات غریب در فلسفه و کلام یهود پدید آمد … از این احکام حروفی عجیب و غریب که وقتی در اروپا رواج فراوان پیدا کرد، شیادان زمان استفاده کردند و به دعوی مسیحیت کاذب برخاستند و به این ادله‌ی قبالایی متصل شدند و موجب زحمت اهل ایمان گشتند. (3)

 

تحلیل و بررسی

 

تنها چیزی که در باب عرفان یهود یا آیین قبالا می‌توان گفت این است که یهود اساساً عرفان ندارد و اگر هم چیزی به نام آیین قبالا مطرح است در واقع ترکیب و اختلاطی از کیش‌های عرفانی دیگر است. کیش‌هایی مثل عرفان مسیحیت، یوگا و آیین‌های عرفانی هند، تفکر نوافلاطونی، آیین زرتشتی و تصوف اسلامی. لذا یهود از این افتخار بی‌بهره است و نتوانسته چیز جدیدی در این حوزه ارائه دهد.

 

پی‌نوشت‌ها:
1. تاریخ جامع ادیان، ص565-562.
2. ر.ک: شیوا کاویانی، آئین قبالا عرفان و فلسفه یهود، ص45 به بعد.
3. تاریخ جامع ادیان، ص565.
منبع: فعالی، محمدتقی؛ آفتاب و سایه‌ها (نگرشی بر جنبش‌های نوظهور معنویت‌گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.

پیشینه و پیدایش کابالا و کتاب زوهر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الررحیم)

کابالا چیست؟ (قسمت اول)

کابالا [1] نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و تلفظ اروپایی کبّاله عبری است به معنی «قدیمی» و «کهن». این واژه به شکل قباله برای ما آشناست. پیروان آئین کابالا یا کابالیست‌ها [2] این مکتب را «دانش سرّی و پنهان» حاخام‌های یهودی می‌خوانند و برای آن پیشینه‌ای کهن قائل‌اند. برای نمونه، مادام بلاواتسکی رهبر فرقه تئوسوفی مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی، نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی‌اسرائیل بود.

به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیت‌های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ، چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیره، دانش خود را از این کتاب گرفته‌اند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون، را از پیروان آئین کابالا می‌داند. [3] این ادعا نه تنها نپذیرفتنی است بلکه برای تصوف یهودی، به عنوان یک مکتب مستقل فکری، پیشینه جدّی نمی‌توان یافت. مشارکت یهودیان در نحله‌های فکری رازآمیز و عرفانی به فیلو اسکندرانی در اوایل سده اوّل میلادی می‌رسد. ولی فیلو واضع مکتب جدید فکری نبود و کار او را باید به ارائه اندیشه‌های دینی یهود در قالب فلسفه یونانی و فرهنگ هلنی محدود دانست. به عبارت دیگر، فیلو بیشتر یک متفکر هلنی است تا یهودی. در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله‌های فکری گسترده عرفانی – رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تأثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهم‌ترین آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری/ دهم میلادی) است. قرقسانی، ساکن بغداد، از متفکرین و نویسندگان برجسته قرائی [4] است و به یهودیت تلمودی تعلق ندارد. دو کتاب اصلی او، کتاب الانوار و المراقب‌ و کتاب الریاض و الحدایق، نیز به زبان عربی است. [5] اوج تولید فکری یهودیان در عرصه اندیشه عرفانی در دوران پیش از کابالا، دو رساله سِفر یصیرا (آفرینش‌نامه) [6] و سِفر بهیرا‌ (روشنایی ‏نامه) [7] است. این دو رساله را باید تلاشی دانست برای ارائه عقاید دینی – سیاسی یهود در قالب مفاهیم عرفانی رایج در دنیای اسلام. بدین‌سان، مفاهیمی چون «نور»، «سلوک»، «تجلی»، «جدایی»، «وصل» و غیره به یهودیت راه یافت؛ نخستین تجلی نور در کوه طور بر موسی (ع) است و سپس داوود، نماد نور الهی، به حامل آن در دنیای زمینی و شخینا [8] تجلی روحانی داوود، به حامل آن در دنیای ماوراء زمینی بدل می‌شود. این همان اسطوره سیاسی خاندان داوود است که اینک جامه رازآمیز پوشیده است. این میراث نه چندان غنی، که قباله (کابالا) خوانده می‌شد، در سده سیزدهم میلادی به پیدایش تصوف یهودی انجامید. تا زمان فوق، قباله (کابالا) واژه‌ای عام بود و مصداقی مشخص نداشت. نه کتابی به این نام در کار بود نه مکتبی جدّی از عرفان یهودی. از زمان تدوین کتاب زهرکتاب زوهر در اواخر سده سیزدهم میلادی، واژه قباله (کابالا) به‌طور عمده به این کتاب اطلاق شد و پیروان این مکتب جدید کابالیست نام گرفتند.

Shekhinah

نقاشی مسیحی با عنوان شخینا به تبرنکل وارد می‌شود از کتاب مقدس و داستان آن با هزار و یک تصویر، ۱۹۰۸.

کابالا، تصوف یهودی، نیز به شدت متأثر از فرهنگ اسلامی است و حتی بسیاری از مفاهیم آن شکل عبری مفاهیم رایج در فلسفه و عرفان اسلامی است. درواقع، اندیشه‌پردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تأویل‌های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخه‌های متنوع علم و دانش انجام دادند. برای نمونه، باید به مفاهیم هوخمه [9] (حکمت)، کدِش [10] (قدس)، نِفِش [11] (نفس)، نِفِش مدبرت [12] (نفس مدبره)، نِفِش سیخلت [13] (نفس عاقله)، نِفِش حی [14] (نفس حیات‌بخش)، روح [15] و غیره در کابالا اشاره کرد. مکتب کابالا نیز به دو بخش حکمت نظری [16] و حکمت عملی [17] تقسیم می‌شود. در تصوف کابالا بحث‌های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ‏ویژه در تأکید فراوان آن بر مفهوم «نور» و مراحل تجلی آن. آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائز اهمیت است، شیطان‌شناسی [18] و پیام مسیحایی [19] این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار می‌کند.

پیدایش کابالا

سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور (1160-1235) می‌رسد. او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) می‌زیست و برخی نظرات عرفانی بیان می‌داشت. تعالیم اسحاق کور چون سایر آموزش‌های عرفانی است که برای کمال معنوی مراتب مختلف قائل‌اند و سیری استعلایی را برای رسیدن به کمال مطلق پیشنهاد می‌کنند. مفهوم عین صوف [20] ساخته اوست. این مفهوم را، که به معنی «لایتناهی» است، اسحاق به معنی خداوند به کار برد ولی بعدها به معنی نظام هستی به‌طور عام به کار گرفته شد. [21]

اسحاق کور و کابالا

دوران شهرت اسحاق کور در بندر ناربون مصادف است با سلطنت جیمز اوّل، شاه آراگون (1213-1276). جیمز اوّل از سال 627 ق./ 1229 م. به دولت‏‌های اسلامی اندلس هجوم برد و موجی از جنگ‌های صلیبی را علیه اسپانیای اسلامی برانگیخت که بازپس‌گیری [22] خوانده می‌شد. در حوالی نیمه سده سیزدهم میلادی جیمز اوّل آراگون، که اینک به جیمز فاتح شهرت داشت، از قدرت‌های سیاسی و نظامی درجه اوّل اروپا و از سرکردگان جنگ ‏های صلیبی به شمار می‌رفت.
جیمز فاتح با الیگارشی یهودی رابطه نزدیک داشت؛ وزیر مالیه‌اش یهودا لاوی (جودا دلا کاوالریا) بود و در دربارش یهودیان ثروتمند دیگر نیز حضور داشتند. در تهاجم جیمز به سرزمین‏‌های اسلامی، این یهودیان نقش مهمی ایفا ‌کردند و حکومت شهرهایی که به اشغال در می‌آمد عموماً به ایشان واگذار می‌شد. در این زمان یک حاخام یهودی به ‏نام موسی بن نهمان معروف به نهمانیدس (1194-1270)، در دربار جیمز حضور داشت که با‏ نام اسپانیایی بناستروگ داپورتا نیز شناخته می‌شود. نهمانیدس «بزرگترین مقام دینی [یهودیان] عصر خود در اسپانیا» به ‏شمار می‌رفت و در اسپانیا زمانی که از «ربی»، به معنای مطلق کلمه، سخن می‌رفت منظور نهمانیدس بود. نهمانیدس با مه‌یر بن تودروس ابولافی یهودی قدرتمند آن زمان و رئیس یهودیان اسپانیا، دوستی نزدیک داشت و مورد علاقه فراوان و مشاور جیمز اوّل بود. [23]

نهمانیدس با الهام از نظرات اسحاق کور در شهر گرونا یک مرکز فعال تصوف یهودی ایجاد کرد. مرکز فوق در پیدایش فرقه کابالا، اشاعه آن در سراسر شبه جزیره ایبری و تولید انبوهی از رساله‌های کابالی نقش اصلی را ایفا نمود. مورخین یهودی جایگاه نهمانیدس را در پیدایش و اشاعه کابالا مهم و تعیین‌کننده می‌دانند. تألیفات نهمانیدس حدود 50 کتاب و رساله در سه زمینه تفسیر تورات، فقه تلمودی و کابالاست. رساله‌های نهمانیدس تا سال 1325 میلادی منبع اصلی تغذیه فکری کابالیست‌ها بود.

موسی بن نحمان ، نهمانیدس

تصوف کابالا مدعی شناخت خداوند، آفرینش و رازهای نظام هستی بود؛ تکاپویی ذهنی که برای هر انسان جاذبه شگرف دارد. اندیشه‌پردازان و گردانندگان فرقه کابالا مدعی‌ بودند که این طریقت مکمل تورات است؛ اسراری است که خداوند به‌طور شفاهی و خصوصی به موسی ابلاغ کرد تا تنها در اختیار محرمان قوم برگزیده قرار گیرد. دین یهود پوسته‌ای است آشکار و همه‌فهم از مفاهیم رازآمیز هستی که قلب ناشناخته آن کابالاست. این اسرار از زمان موسی، نسل به نسل، در خواصی از یهودیان به میراث ماند تا به امروز رسید. عنوان کابالا (قباله) ناظر به دعوی کهنسالی میراث فوق است. این ادعا در فضای آن روز قاره اروپا، که ساحری و کیمیاگری بازار گرم داشت، جاذبه‌ای شگرف یافت و تأثیری چنان عمیق برجای نهاد که تا به امروز پابرجاست.
مکتب کابالا کارکرد احیاء و ترویج آرمان‏ های مسیحایی را به دست گرفت و این آرمان‏‌ها در بنیاد تحریکات جنگ‌افروزانه صلیبی سده سیزدهم و تکاپوهای شِبه‌صلیبی و نو‌صلیبی سده‌های پسین جای داشت. در سده چهاردهم میلادی، هسته‌های فرقه کابالا در جوامع یهودی سراسر جهان، به‏ ویژه در بنادر ایتالیا، گسترده شد. از طریق ایتالیا، که قلب جهان مسیحیت به شمار می‌رفت، پیشگویی‏‌های اسرارآمیز درباره ظهور قریب‌الوقوع مسیح و استقرار سلطنت جهانی او، به مرکزیت بیت‌المقدس، رواج یافت و دربار پاپ در رم و سایر کانون‏‌های فکری و سیاسی دنیای مسیحی را به شدت متأثر ساخت. در تمامی این دوران منجمین بانفوذ یهودی، یکی پس از دیگری، درباره ظهور قریب‌الوقوع ماشی‌یَح (مسیح) پیشگویی می‌کردند. یک نمونه گرسونیدس، نوه نهمانیدس، است که ظهور مسیح بن داوود را در سال 1358م. پیش‌بینی می‌کرد.

کتاب زُهَر / کتاب زوهر

در اواخر سده سیزدهم میلادی، با تدوین کتاب زهر [24] تصوف رازآمیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سامان‌یافته و منسجم درآمد و شکل نهایی خود را یافت. این کتاب را موسی بن شم تاو لئونی (1240-1305) در سال‏های 1280-1286 نوشت. «زُهر»، به معنی «درخشش» و «جلال»، با واژه‌‏های مشابه در زبان عربی خویشاوند است. کتاب زهر نوشته‌هایی است در تفسیر و تأویل تورات و سایر کتب مندرج در عهد عتیق به زبان آرامی. این کتاب به شیوه متون عرفانی رایج در دنیای اسلام تدوین شده که از زبان نماد و تمثیل و داستان‏‌های رازآمیز برای بیان عقاید خود بهره می‌بردند.

موسی لئونی و کتاب زوهر

موسی لئونی برای معتبر کردن کتاب خود، آن را به گذشته‌های دور، به حاخامی به‏ نام شمعون بن یوحای منتسب کرد که گویا در سده دوّم میلادی می‌زیست: شمعون بن یوحای از چنگ رومی‌ها می‌گریزد، به مدت 13 سال در غاری پناه می‌گیرد، در این مدت به عبادت و تفکر می‌پردازد و سرانجام رازهای هستی بر او آشکار می‌شود. موسی به‌کلی منکر تدوین این کتاب بود و ادعا می کرد یک زن یهودی و دخترش برخی دستنوشته‌های قدیمی را در اختیار او نهادند و وی در میان آنها کتاب زهر را یافت.
اصالت این کتاب از همان ابتدا مورد تردید قرار گرفت و از جمله زن و دختر فوق منکر داستان موسی لئونی شدند. مضمون کتاب و اشارات تاریخی آن نیز قدمت منتسب به آن را مردود می‌سازد. برای نمونه، بسیاری از شخصیت‌هایی که در کتاب زهر از آنان یاد شده معاصر شمعون بن یوحای فوق‌الذکر نبودند. امروزه محققین، اعم از یهودی و غیریهودی، تردیدی ندارند که کتاب زهر در فاصله سال‏ های 1270 تا 1300 میلادی تدوین شده و مصنف آن موسی لئونی است. [25] انتشار کتاب زهر یک‌باره صورت نگرفت. ابتدا برخی یهودیان نامدار، به ‏ویژه تودورس ابولافی، در آثارشان به بخش‌های کوتاهی از زهر، به عنوان یک اثر کهن و معتبر و نایاب که گویا تنها در دسترس برخی خواص است، استناد کردند و همگان را تشنه آن نمودند. به‌تدریج و در یک دوره نسبتاً طولانی فصل‌هایی از کتاب زهر در محافل کابالی آشکار شد. در سده شانزدهم نسخ دست‌نویس زهر در کانون‏‌های فرهنگی اروپا پخش شد و سرانجام در سال‏‌های 1558-1560 به چاپ رسید.
این کتاب در سده شانزدهم به زبان‏‌های لاتین و عبری ترجمه و منتشر شد. در سال‏‌های 1945-1958 متن کامل زهر به همراه ترجمه عبری، حواشی و توضیحات و اضافات در 22 جلد در اورشلیم به چاپ رسید. در سال‏‌های 1933-1934 ترجمه انگلیسی متن کامل زهر در پنج جلد در لندن منتشر شد. این ترجمه در سال 1978 تجدید چاپ شد. [26] در سال 2003 دانشگاه استانفورد ترجمه منقحی از کتاب زهر در دو جلد منتشر کرد. [27] کتاب زهر مشتمل بر 24 فصل است. بخش عمده این اثر شرح گفتگوهای شمعون بن یوحای با حلقه مریدان و شاگردانش است که در آن مکاشفات خود و رازهای هستی را فاش می‌کند. این فصل‌ها نام‌هایی چون «ایدرا ربا» [28] (مجمع بزرگ)، «ایدرا زوتا» [29] (مجمع کوچک)، «راز درازین» [30] (راز رازها)، «ستری توره» [31] (اسرار تورات) و غیره را بر خود دارد. این مجموعه شامل حدود دو هزار صفحه چاپی است ولی پیروان فرقه کابالا مدعی‌اند که این تنها بخش کوچکی از کتاب اصلی است که در گذشته‌های دور چهل شتر آن را حمل می‌کرد. کابالیست‌ها  کتاب زهر را به سان کشتی نوح می‌دانند که حاملین خود را از توفان نجات می‌دهد؛ خداوند نخستین بار از طریق شعله آتش خود را بر موسی زهر کرد، ولی بر موساهای پسین از طریق نور توره ظهور می‌کند و آن انکشاف رازهای قباله (کابالا) است.
مفاهیم رازآمیز این کتاب سرشار از پیشگویی درباره سرنوشت و «رسالت الهی» و آینده قوم یهود است. پیشگویی‏‌های کتاب، از آنجا که به شمعون بن یوحای در سده دوّم میلادی نسبت داده می‌شود، طبعاً حیرت‌انگیز است و اعتماد خواننده را به پیشگویی‌های آینده‌ای که رخ نداده جلب می‌کند. در کتاب زهر وضع کنونی یهودیان «دوران گذار» توصیف شده که سرآغاز دوران ظهور مسیح است. ابتدا موسی ظهور خواهد کرد و راه را برای ظهور دو مسیح خواهد گشود: مسیح بن یوسف و مسیح بن داوود. نام مسیح بن یوسف، که با عیسی بن مریم (ع) انطباق دارد، طبعاً اعتماد مسیحیان را به این پیشگویی جلب می‌کرد. مسیح بن داوود نیز همان مسیح موعود (ماشی‌یَح) یهودیان است. بدین‌سان، تصوف کابالا از همان آغاز این توانایی بالقوه را داشت که به طریقتی مشترک در میان مسیحیان و یهودیان بدل شود.

کابالا و مسیح‌گرایی اروپایی

از نیمه دوّم سده پانزدهم میلادی کابالیست‌های یهودی به تدوین برخی رساله‌های کابالی منطبق با زبان و فرهنگ مسیحیان دست زدند. این رساله‌ها در ایتالیا و به‏ ویژه در کانون فرهنگی خاندان مدیچی در فلورانس بسیار مؤثر بود. به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود محافل فرهنگی رنسانس عمیقاً باور کردند که در رساله‌های کابالی به منابع اصیل و دست اوّل رازهای کهن هستی دست یافته‌اند؛ رساله‌های گمشده‌ای که اینک پدیدار شده و به کمک آن نه تنها می‌توان به اسرار نوشته‌های افلاطون و سایر متفکرین یونان باستان پی برد، بلکه رازهای مسیحیت را نیز می‌توان شناخت. [32] در سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی فرقه کابالا در تمامی مراکز مهم قاره اروپا گسترده شد. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم این گسترش را به قدرت خلاقه، نیروی معنوی و توانمندی روانی مارانوها ( یهودیان مخفی ) نسبت می‌دهند. [33] بدین‌سان، مکتب کابالا به نیروی متنفذ سیاسی در میان مسیحیان بدل شد که بر آرمان‏‌های مسیحایی و صلیبی جدید دامن می‌زد و طلوع قریب‌الوقوع دولت جهانی اروپاییان را نوید می‌داد. به تأثیر از این موج، بسیاری از متفکران اروپایی به این نتیجه رسیدند که باید آرمان ظهور مسیح را با مفاهیم رازآمیز شناخت و تنها منبع معتبر برای این شناخت رساله‌های کابالی است. در نتیجه، رویکردی گسترده به فراگیری زبان عبری، به‏ ویژه در ایتالیا، آغاز شد.

پیکو دلا میراندولا ، یوهانس روشلین

پیکو میراندولا از نامدار‌ترین و مؤثرترین چهره‌های فکری رنسانس، به عنوان «پدر کابالیسم مسیحی» شناخته می‌شود. او در عین حال از بنیان‌گذاران دانش شرق‌شناسی اروپا نیز به ‏شمار می‌رود. این به دلیل پیوند پیکو با گروهی از یهودیان است که در پیرامون او حضور داشتند. برخی از استادان و دوستان یهودی پیکو عبارتند از یوحنان المانو، فلاویوس میتریداتس و الیا دلمدیگو. به دلیل این پیوندها، پیکو دلا میراندولا به نخستین چهره‌ فرهنگی اروپا بدل شد که به «دانش رازآمیز یهود» و رساله‌های کابالی شیفتگی داشت. دلمدیگو برخی متون عبری را برای پیکو ترجمه کرد. میتریداتس به وی زبان‏ های عربی و آرامی آموخت و برای او تعداد زیادی از رساله‌های کابالی را به لاتین ترجمه کرد. مهم‌ترین اقدام پیکو ارائه 900 تز به علمای دینی مسیحی در شهر رم در سال 1486 بود. یکی از این تزها چنین است: «هیچ علمی چون جادو و کابالا حقانیت مسیح را بر ما ثابت نمی‌کند.» هرچند این تز پیکو از سوی کلیسا مردود شناخته شد، مع‌هذا ادعاها و تبلیغات او در جلب توجه مسیحیان به مکتب کابالا بسیار مؤثر بود و رساله‌هایی که دوستان یهودی او، به ‏ویژه میتریداتس، به لاتین ترجمه کردند به منبع تغذیه فکری کابالیسم مسیحی بدل شد. [34] پس از پیکو، یوهانس روشلین، عبری‌شناس نامدار دربار فردریک سوّم، در ترویج کابالا در محافل فکری مسیحیان نقشی برجسته داشت. روشلین در سال 1490 در ایتالیا با پیکو دیدار کرد و تحت تأثیر او به کابالا علاقمند شد. روشلین کتاب‏‌های درباره نام‌های سحرآمیز (1494) و درباره علم کابالا (1517) را نوشت. در این زمان، پل ریچیوس، یهودی مسیحی شده و پزشک دربار امپراتور ماکزیمیلیان نیز به نگارش کتاب‏‌هایی در زمینه کابالا اشتغال داشت. [35] نوشته‌های پیکو و روشلین، که دو شخصیت درجه اوّل فرهنگی اروپای آن روز به‏ شمار می‌رفتند، تأثیر عمیقی بر جای نهاد و توجه محافل اشرافی و فرهنگی اروپا را به این طریقت جادویی نوظهور جلب کرد. [36] در نیمه دوّم سده شانزدهم، عقاید رازآمیز کابالی چنان در محافل مسیحی جاذبه داشت که حتی برخی شخصیت‌های مهم دینی چون کاردینال اگیدیو ویتربو و فرانسیسکو گئورگیوی ونیزی در آثار خود به تکرار مضامین و مفاهیم کابالی پرداختند. در این زمان، کتاب زهر به اثری نامدار بدل شد و ارجاع به آن رواج فراوان یافت. سرانجام، کار بدان‌جا کشید که گیوم پاستل فرانسوی، یکی از شخصیت‌های متنفذ رنسانس، به ترجمه و انتشار کتاب زهر به لاتین دست زد و به همراه آن شرح مفصل خود را نیز انتشار داد. این در حالی است که ترجمه عبری زهر هنوز منتشر نشده بود. [37] ادامه دارد…

نویسنده: استاد عبدالله شهبازی


پی‌نوشت‌ها:
1.  Kabbalah
2.  Kabbalists
3.  H. P. Blavatsky, The Theosophical Glossary, London: Theosophical Publishing Society, 1892. p. 168; Arthur Lillie, Madame Blavatsky and Her Theosophy, London: Swan Sonnenschein & Co., 1895, p. 194.
4.  جنبشی مذهبی و فرهنگی در دین یهود که در سده دوّم هجری/ هشتم میلادی پدید شد. رهبری این جنبش با عنان بن داوود بود. عنان در حوالی سال‏های 135-159 ق./ 754-775 م.، مقارن با خلافت منصور عباسی، می‌زیست و ساکن بغداد بود. پیروان او در آغاز به «عنانیه» شهرت داشتند و سپس «قرائیون» (Karaites) نام گرفتند. یهودیان به آنان «بنی‌ مخرا» یا «بیله مخرا» (طایفه مخرا) می‌گفتند. «مخرا» به معنی «کتاب مقدس» است. علت آن است که ایشان تنها منبع شناخت و سلوک دینی را متون اصیل و اولیه دینی می‌دانستند و منکر سنن شفاهی بودند که حاخامیم یهودی در سده‌های اخیر رواج داده بود. در سده‌های هفدهم و هیجدهم کانون اصلی قرائیون به کریمه و لیتوانی انتقال یافت. در اواخر سده هیجدهم سرزمین‌های فوق به امپراتوری تزاری روسیه منضم شد. در زمان نیکلای اوّل، رهبران قرائی به نزد مقامات تزاری رفتند و اعلام نمودند که آنان، برخلاف یهودیان حاخامی، مردمی صنعت‌گر و درستکار و از نظر سیاسی اتباعی وفادارند. این تمایز مورد توجه بیشتر دولتمردان روس قرار گرفت و در سال 1863 به قرائیون حقوق کامل شهروندی روسیه اعطا شد. در سال 1932 تعداد قرائیون روسیه ده هزار نفر گزارش شده که بطور عمده در کریمه می‏زیستند. در این زمان حدود دو هزار نفر قرائی نیز در خارج از روسیه بودند: لهستان، استانبول، فلسطین، قاهره و عراق. در سال 1970 تعداد قرائیون ساکن اسرائیل هفت هزار نفر گزارش شده که به‌طور عمده در رمله سکونت دارند.
5.  Judaica, 1971, vol. 10, p.1047.
6.  Sefer Yezirah
7.  Sefer ha-Bahir
8.  Shekhinah
9.  Hokhmah
10.  Kodesh
11.  Nefesh
12.  Nefesh Medabberet
13.  Nefesh Sikhlit
14.  Nefesh Hayyah
15.  Ru’ah
16.  Kabbalah iyyunit
17.  Kabbalah ma’asit
18.  Demonology
19.  Messianism
20.  Ein-Sof
21.  Judaica, vol. 6, p. 535; vol. 9, pp. 35-36; vol. 10, p. 523.
22.  Reconquista
23.  Judaica, vol. 12, pp. 774-775; H. H. Ben-Sasson [ed.], A History of the Jewish People, Harvard University Press, 1976, p. 499.
24.  Sefer ha-Zohar
25.  Judaica, vol. 5, p. 1478; vol. 16, pp. 1208-1209.
26.  Harry Sperling, Maurice Simon, Paul Philip Levertoff (Translators), The Zohar, Introduction by J. Abelson, London, England: Soncino Press, 1933—1934, 5 vols., reprinted 1978.
27. The Zohar: Pritzker Edition, translated with commentary by Daniel C. Matt, Stanford University Press, 2003, 2 vol (536 pp. + 496 pp., $ 90.00)
در آدرس زیر می‌توان به بخش‌هایی از کتاب زهر دست یافت:
http://www.sacred-texts.com/jud/tku/index.htm
28.  Idra Rabba
29.  Idra Zuta
30.  Raza de-Razin
31.  Sitrei Torah
32.  Judaica, vol. 10, p. 643.
33.  Ben-Sasson, ibid, p. 695.
34.  Judaica, vol. 10, pp. 643- 644; vol. 13, pp. 500-501.
35.  ibid, vol. 14, p. 110.
36.  ibid, vol. 10, p. 644.
37.  ibid, p. 645.

کابالیسم لوریایی، شابتای زوی و فرقه دونمه

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

کابالا چیست؟ (قسمت دوم)

کابالیسم لوریایی

ربی اسحاق لوریا (1534-1572)، اندیشه‌پرداز جدید کابالیسم در این زمان پدید شد و کانون اصلی این مکتب در ایتالیا و در پیرامون لوریا و شاگردانش تمرکز یافت.
اسحاق بن سلیمان لوریا به یک خاندان سرشناس یهودی تعلق داشت که شاخه‌های آن در بسیاری از کشورهای اروپایی و اسلامی گسترده بود. برادر او، مردخای، پیمانکار مالیاتی ثروتمند در فرانسه بود. اسحاق در نوجوانی به مصر رفت و مدتی در جزیره‌ای در نزدیکی قاهره که به عمو و پدرزنش تعلق داشت زیست. در این دوران بود که لوریا به اندیشه‌پرداز کابالی و یکی از رهبران اصلی این فرقه بدل شد.


اندیشه‌های لوریا در کنار کتاب زهر / کتاب زوهر یکی از دو منبع اصلی فکری کابالا به شمار می‌رود. هستی‌شناسی جدید کابالی و ترسیم جهان به صورت عین صوف کار اسحاق لوریا است. اندیشه اسارت زمزم (اخگر الهی) به دست سیترا اهرا (نیروهای شیطانی) که بر سرزمین کلیپت [38] (خلافت/ اسلام) حکم می‌رانند در این مفهوم تبلور یافت. فرآیند دیالکتیکی رهایی زمزم، که تیکون [39] (نوزایی) نامیده می‌شود، نیز متعلق به لوریاست. [40] مفهوم کابالی تیکون، که احتمالاً از «کون» (شدن) در عرفان اسلامی اخذ شده، سراسر تاریخ قوم یهود را به صورت فرایند مسیحایی در راه تحقق مأموریت الهی ترسیم می‌کند.
در اندیشه لوریا، زن جایگاهی خاص می‌یابد. مفهوم شخینا در اندیشه کابالی پیش‌تر به معنی «تجلی روحانی داوود» بود. در کابالیسم لوریایی، این مفهوم به نمادی مؤنث بدل شد. در ماجرای هبوط «انسان قدیم» (آدم کدمن)، که با هبوط قوم یهود انطباق می‌یابد، نیروهای شیطانی ملخ (ملک، پادشاه) را از شخینا یا صفیرا ملخوت [41] (ملکه) جدا می‌کنند. تمامی تکاپوی پسین برای رسیدن به شخینا و وصل شدن به اوست. تبدیل شخینا به نماد مؤنث و تأویل فرایند عرفانی جدایی و وصل با مفاهیم مشخص جنسی، بعدها در بنیاد تصوف جنسی یعقوب فرانک و فرقه‌های مشابه در سده بیستم میلادی قرار گرفت. در مکتب لوریایی کابالا، هبوط آدم تنها به دلیل گناه نیست؛ بلکه برای انجام مأموریت الهی معینی است و آن گردآوری اخگرهایی است که در سرزمین «خلافت» فروافتاده و اسیر آن شده اند. [42]

اسحاق لوریا

پیروان لوریا او را مسیح بن یوسف می‌دانستند که راه را برای ظهور مسیح اصلی، مسیح بن داوود (سلطان موعود قوم یهود)، هموار کرد. [43] بدین‌سان، کابالیست‌های یهودی و محافل مسیحی متأثر از آنان، که کم نبودند، با انتظار ظهور قریب‌الوقوع مسیح بن داوود به سده هفدهم گام نهادند. در نیمه اوّل سده هفدهم، کانون اصلی این مسیح‌گرایی در بندر آمستردام متمرکز بود و با الیگارشی ماوراء بحار هلند پیوند تنگاتنگ داشت. در این زمان، بخش مهمی از تکاپوی چاپخانه‌های آمستردام بر اشاعه آرمان ظهور مسیح و افسانه ده سبط گمشده بنی‌اسرائیل متمرکز بود.
در دوران استقرار مرکز فرقه کابالا در آمستردام، فرایند تیکون، یعنی جنگ با نیروهای شیطانی (سیترا اهرا) مستقر در سرزمین کلیپت (خلافت)، به شدت برجسته شد و جایگاه اصلی را در مکتب کابالا یافت. [44] در این زمان، کابالیسم به شکلی آشکار به ایدئولوژی جنگ با جهان اسلام بدل شد، شیطا‌ن‌شناسی به یکی از اشتغالات فکری دائم رهبران فرقه کابالا بدل گردید و رساله‌های متعدد در این زمینه انتشار یافت.

کابالیسم در خاورمیانه و شمال آفریقا

در سده هفدهم، از طریق افرادی چون حییم بن عطار مراکشی و شالوم (سلیم) بن یوسف شبّازی، شاعر نامدار یهودی ساکن یمن، فرقه کابالا در شمال آفریقا و یمن گسترش یافت. در این دوران در تونس و الجزایر نیز برخی چهره‌های سرشناس یهودی رهبری حلقه‌های کابالا را به دست داشتند. مردخای بن موسی ساسون بغدادی در بغداد حلقه متنفذی از فرقه کابالا پدید ساخت که تا سده بیستم در منطقه حضور داشت. اسحاق بن موسی نیز در روستای حریر (اربیل کردستان) مستقر شد و خاندان حریری را بنیان نهاد. یکی از پسران اسحاق، به ‏نام پیناس، در ماجرای شبتای زوی شرکت فعال داشت. دو پسر دیگر او، به‏ نام‏های حییم و اسحاق، حاخام‌های شهر رواندوز اربیل بودند. اعضای خاندان حریری در تمامی سده‌های هیجدهم و نوزدهم در کردستان فعال بودند و از رهبران فرقه کابالا در بین‌النهرین به شمار می‌رفتند. [45] در نیمه دوّم سده هیجدهم، حاخام شلوم شرابی (1720-1777)، که به یک خانواده یهودی مستقر در یمن تعلق داشت، در بیت‌المقدس مستقر شد و به رهبر معنوی فرقه کابالا در شمال آفریقا و به تعبیر دائرة‌المعارف یهود «در سراسر مشرق‌زمین» بدل شد. طریقت شرابی به مشرب صوفیان مسلمان شباهت آشکار داشت. در پیرامون او گروهی از شاگردان زبده حضور داشتند که سران فرقه او به شمار می‌رفتند. بدین‌سان، بیت‌المقدس به یکی از کانون‌های مهم تولید صوفیان یهودی و تکاپوی آنان در شمال آفریقا و سراسر مشرق زمین بدل شد. با توجه به پیشینه تاریخی و فضای فکری و سیاسی مکتب کابالا، روشن است که این کانون می‌توانست تأثیرات جدی بر فرقه‌های اهل تصوف داشته باشد و به منبع الهام انواع مدعیان مهدویت در میان مسلمانان بدل گردد. دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد: «اقتدار تفوق‌آمیز این حلقه به سرعت در تمامی کشورهای اسلامی تثبیت شد و مواضعی بسیار نیرومند کسب کرد.» طریقت شرابی تا سده بیستم در بیت‌المقدس مستقر بود. [46]

شابتای زوی و فرقه دونمه

فضای پرهیاهوی مسیحایی که در حوالی نیمه سده هفدهم آفریده شد و به انقلاب پوریتانی انگلیس و موج گسترده انتقال نیروی انسانی به قاره آمریکا پیوند خورد، طبعاً باید «مسیح» خود را می‌آفرید. چنین بود که در سال 1665‌ شابتای زوی ظهور کرد.

شابتای زوی

شابتای زوی (1626-1676) در بنادر غربی عثمانی «ظهور» کرد؛ نخست ادعا کرد که مسیح است ولی مدتی بعد، در زندان عثمانی، ادعای خدایی نمود. کمی بعد به اسلام گروید. پیروان شابتای یهودیانی بودند که به بازار او رونق می‌دادند. با گروش شابتای به اسلام، پیروان یهودی او نیز «مسلمان» شدند و چون مارانوهای مسیحی فرقه‌ای از یهودیان مخفی را در جهان اسلام بنیان نهادند که دونمه نامیده می‌شوند. سیر تکوین ماجرای شابتای زوی و دعاوی او و ترکیب پیروانش پیش نمونه ظهور سه «پیامبر» دروغین و نامدار دیگر در دو سده‌ پسین است: یاکوب فرانک در شرق اروپا، نمود در هند و علی‌محمد باب در ایران.
شبتای زوی از حمایت یک پیامبر دروغین به ‏نام ناتان غزه‌ای برخوردار بود و درواقع تکاپوی این دو سناریوی واحدی را رقم زد. نام اصلی ناتان غزه‌ای (1643-1680) آبراهام ناتان لوی است. پدرش حاخامی سرشناس با گرایش ‏های کابالی بود و رئیس یهودیان اشکنازی مقیم بیت‌المقدس به ‏شمار می‌رفت. ناتان در سال 1663 با دختر یک تاجر ثروتمند یهودی مقیم غزه ازدواج کرد و در این بندر اقامت گزید. او از این زمان به مطالعه رساله‌های کابالا پرداخت، از مریدان طریقت اسحاق لوریا شد و به مناسک و اعمال رازآمیز روی آورد. مدتی بعد مدعی شد که در حال مکاشفه صدای خداوند را شنیده که اعلام کرده شابتای زوی مسیح بن داوود است و ناتان پیامبر اوست.

ناتان غزه‌ای

کابالیست‌ها و مروجین مسیحی آرمان‏‌های مسیحایی آتش این دسیسه را شعله‌ور می‌ساختند. آنان «ظهور» شابتای را تأییدی بر پیشگویی‏ های قبلی دال بر ظهور مسیح در سال 1666 میلادی یافتند. به دلیل تبلیغات کانون مقتدر زرسالاری یهودی مستقر در آمستردام، از تابستان 1665 داستان خروج شابتای زوی، آمیخته با افسانه‌های تحریک‌کننده مسیحایی، از طریق آمستردام در انگلستان و سراسر اروپا پخش شد. گفته می‌شد اسباط ده‌گانه بنی‌اسرائیل خروج کرده‌اند، مکّه را تصرف نموده و اکنون با سپاهیان خود در صحرای عربستان عازم اشغال ایران‌اند. [47] از این زمان نویسندگان یهودیمارانو و چاپخانه‌های هلند و ایتالیا تکاپویی شدید را آغاز کردند؛ در طول سال 1666 میلادی تبلیغات گسترده‌ و حیرت‌انگیز انتشاراتی، در مقیاس توانایی‏‌های صنعت چاپ و نشر آن زمان، به سود شابتای صورت گرفت و رساله‌های متعدد به زبان‌های هلندی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی درباره خروج شابتای زوی و کرامات و تعالیم او در سراسر اروپا منتشر شد. تصویر روی جلد برخی از این رساله‌ها در دائرة‌المعارف یهود مندرج است. برای نمونه، در آلمان تصاویری پخش شد که شابتای زوی، پادشاه ده سبط گمشده بنی‌اسرائیل را سوار بر اسب و ایستاده بر روی تپه‌ای نشان می‌داد در حالی که در زیر پای او ارتش صلیبی در حال هجوم است و ارتش مسلمانان در حال گریز. کمی بعد در آمستردام رساله‌ای منتشر شد که ظهور مسیح را اعلام می‌کرد. در این رساله نقاشی از شابتای زوی مندرج است در حالی‌که بر تخت سلطنت تکیه زده، تاجی بزرگ بر فراز سر اوست و درباریان در پیرامونش ایستاده‌اند. بر روی جلد رساله دیگر (چاپ آمستردام)، که بر آن تصویر تاج شابتای مندرج است، این عبارت را می‌خوانیم: «شابتای زوی، پادشاه اسرائیل و مسیحِ خداوند یعقوب.» تاریخ چاپ این رساله «سال اول احیای پیامبری و سلطنت» است. [48]

شبتای زوی

چنین بود که ماجرای شابتای زوی موجی بزرگ را در اروپا پدید ساخت و تعداد کثیری از مردم فقیر مسیحی، حتی از طریق فروش خانه و وسایل زندگی خود، گروه گروه راهی زیارت بیت‌المقدس شدند. [49] تحریک فوق‌العاده آرمان‌های مسیحایی در قاره اروپا یکی از دستاوردهای ماجرای شابتای زوی است.
پس از مدتی، ماجرای شابتای توجه مقامات دولتی عثمانی را جلب کرد و واکنش آنان را بر‌انگیخت. احمد کوپرولو، صدراعظم مقتدر و مصلح عثمانی، دستور دستگیری شابتای را صادر کرد. شابتای را به استانبول و نزد صدراعظم بردند. احمد کوپرولو ماجرای شابتای را جدّی نگرفت. او ماهیت سیاسی ماجرای شابتای زوی را درنیافت و آن را یک داعیه‌ی دینی متعارف و احتمالاً ناشی از عدم تعادل روانی شابتای دانست. ادعای مسیحایی شابتای در چارچوب فرهنگ و عقاید دینی یهود بود و به مسلمانان ارتباط نداشت. دعوی سلطنت او بر بنی‌اسرائیل حقیر و احمقانه جلوه می‌کرد. قطعاً شابتای در دیدار با کوپرولو سلوکی عاجزانه داشت زیرا بر او سخت نگرفتند و تنها وی را حبس کردند. اندکی بعد، شابتای، داوطلبانه، به اسلام گروید و در 15 سپتامبر 1666 در حضور سلطان محمد چهارم و اعضای دربار او اعلام مسلمانی کرد. سلطان، که «فردی عمیقاً مذهبی بود»، تحت تأثیر گروش شابتای قرار گرفت، ساده‌دلانه نام عزیز محمد افندی را بر او نهاد و به وی لقب کپچی باشی و مقرری روزانه‌ای به مبلغ 150 پیاستر اعطا کرد. [50]

sabbatai zevi

شابتای زوی پس از اعلام مسلمانی در آدریانوپول و سپس در استانبول ساکن شد و زندگی دوگانه‌ای در پیش گرفت. او در ظاهر مناسک اسلامی را انجام می‌داد ولی در خفا یهودی بود. شابتای اینک در رأس فرقه‌ای از یهودیان مخفی جای داشت که به تأسی از او به اسلام گرویده بودند. دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد: «همگی آنان یهودیان پنهانی بودند که به‌مثابه یک گروه جنگجویان مخفی علیه خلیفه عمل می‌کردند.» [51] شابتای زوی در مراسم پنهانی فرقه، که دارای صبغه کاملا یهودی بود، حضور می‌یافت و نمایندگان و سخنگویان اصلی او، و در رأس آنها ناتان غزه‌ای، رسماً یهودی بودند. [52]  شابتای زوی، که اینک مورد علاقه و لطف سلطان بود، با فرقه‌های دراویش مسلمان عثمانی نیز رابطه برقرار کرد؛ با تلاش او و اعضای فرقه‌اش آداب و عقاید جدیدی در میان برخی از فرقه‌های دراویش شکل گرفت که آمیخته‌ای از تصوف سنتی اسلامی و عقاید و مناسک یهودی بود.
مناسک فرقه شابتای آمیخته با هرزگی جنسی بود. بعدها، این گرایش در فرقه یاکوب فرانک بارزتر شد. پس از مدتی راز تکاپوی فرقه شابتای آشکار شد و در اوت 1672 شابتای زوی و برخی از پیروانش به دلیل ترویج هرزگی جنسی در میان مسلمانان دستگیر شدند. در ژانویه 1673، احمد کوپرولو شابتای و سران فرقه‌اش را به منطقه دولسینو در آلبانی تبعید کرد. در دوران تبعید شابتای نیز پیروان او در کسوت مسلمانان به زیارتش می‌رفتند. در 17 سپتامبر 1676، شابتای زوی در پنجاه سالگی در آلبانی درگذشت. [53] اعلام مسلمانی شابتای زوی نه تنها ناتان را در غزه ساکت نکرد، بلکه او با همان حدّت و شدت پیشین به اعلام «مکاشفات» و انجام رسالت «پیامبری» خود ادامه داد. ناتان غزه‌ای با اتکاء به پشتوانه‌ای از متون عبری و نمونه‌های فراوان از تاریخ قوم یهود، اندیشه‌پرداز این موج جدید شد و راه آینده را به روشنی به پیروان شابتای نشان داد. به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود، شابتای زوی اندیشه‌پرداز نبود و تفکر منسجم نداشت؛ این ناتان بود که به جعل یک مکتب از عقاید منتسب به شابتای دست زد؛ مکتبی که تداوم کابالیسم پیشین به شمار می‌رود. [54] در زمان مرگ شابتای، ناتان در صوفیه بود. او به سیروسیاحت در اروپا پرداخت و چنین تبلیغ کرد که شابتای نمرده، بلکه از نظرها پنهان شده و به هجرتی رازآمیز در «انوار آسمانی» رفته و زمانی که خدای اسرائیل مشیت کند بار دیگر ظهور خواهد کرد. ناتان غزه‌ای در 11 ژانویه 1680، سه سال پس از شابتای، در مقدونیه درگذشت. [55] نظریات ناتان غزه‌ای جامه ایدئولوژیکی است بر سیاست نفوذ به درون ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سرزمین‌های مسلمان و تسخیر آن از درون. پس از اعلام مسلمانی شابتای، ناتان غزه‌ای توجیه نظری این دگرگونی را آغاز کرد. او اعلام کرد که گروش شابتای به اسلام انجام یک «مأموریت» (رسالت) جدید است و هدف از آن «برافروختن اخگر مقدس در میان کفار [مسلمانان] است.» دائرة‌المعارف یهود هسته اصلی نظریه‌پردازی ناتان را چنین بیان می‌دارد:
رسالت اصلی ملت یهود افروختن اخگرهای مقدسی است که در روح آنان وجود دارد. ولی اخگرهایی وجود دارد که افروختن آن تنها کار مسیح است. لذا، مسیح (شابتای زوی) برای انجام این رسالت به «قلمرو خلیفه» وارد شده؛ «زهراً در برابر او تسلیم شده ولی درواقع در حال انجام واپسین و دشوارترین بخش مأموریت خود است و آن تسخیر خلیفه از درون است. او برای انجام این مأموریت مانند یک جاسوس عمل می‌کند که به درون سپاه دشمن اعزام شده»؛ این «مبارزه‌ای در درون سرزمین شیطان است.»‌ بنابراین، مسلمان شدن شابتای به معنی ارتداد از دین یهود نیست بلکه بغرنج‌ترین چهره مأموریت مسیحایی اوست. به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود، بدین‌سان ناتان غزه‌ای الهیات شابتایی را توسعه بخشید و بنیادهای ایدئولوژی پیروان شابتای را «برای یکصد سال آینده» پی ریخت. [56] به این دلیل است که منابع یهودی مکتب جدیدالاسلامی شابتای را ارتداد رازگونه [57] می‌خوانند؛ یعنی آن‌گونه ارتداد از دین یهود که راز و رمزی در آن نهفته است.
تعداد یهودیانی که در سال 1666 به پیروی از شابتای زوی اعلام مسلمانی کردند دویست خانوار ذکر شده است که به‌طور عمده در ادرنه (آدریانوپول)، در پیرامون شابتای، مستقر شدند. [58] در سال 1683 موج بزرگ دیگری از اعلام اسلام در میان یهودیان مقیم عثمانی رخ داد و تعداد آنها تنها در بندر سالونیک به 300 خانوار رسید. [59] این جدیدالاسلام‌ها از حمایت برخی حاخام‌های برجسته برخوردار بودند. رهبری این گروه با یوسف فیلسوف، حاخام سالونیک و پدرزن شابتای زوی، و سلیمان فلورنتین بود. [60] یهودیان فوق دونمه نام گرفتند که به معنای برگشته یا جدیدالاسلام است. از سده هیجدهم، پیروان شابتای زوی در یمن، ایران، عثمانی و شمال آفریقا پراکنده‌ شدند. [61] بزرگترین مراکز زندگی دونمه‌ها شهرهای سالونیک، ازمیر و استانبول بود. به‌نوشته دائرة‌المعارف یهود، از اوایل سده هیجدهم، دونمه‌ها متهم به هرزگی جنسی بودند. معهذا، «تردیدی نیست که طی چند نسل آمیختگی [هرج ‌و ‌مرج] جنسی [62] در میان آنان رواج داشته است. در اشعار یهودا لوی تووا (درویش افندی)، که در سال 1960 منتشر شد، دفاعیات جسورانه‌ای به سود الغاء محدودیت‌های جنسی مندرج است.» دونمه‌ها جشن ویژه‌ای موسوم به جشن بره [63] دارند که طی آن به اجرای برخی مناسک جنسی می‌پردازند. [64] ادامه دارد…

نویسنده: استاد عبدالله شهبازی


پی‌نوشت‌ها:

38.  Kellipot
39.  Tikkun
40.  ibid, vol. 10, p. 547.
41.  Shekhinah, Sefirah Malkhut
42.  ibid, p. 619.
43.  ibid, p. 548.
44.  ibid, p. 551.
45.  ibid, vol. 7, p. 1339; vol. 10, pp. 552-554.
46.  ibid, vol. 10, pp. 553-554; vol. 14, pp. 1307-1308.
47.  ibid, vol. 14, p. 1226.
48.  بنگرید به تصاویر مندرج در:
Judaica, vol. 14, pp. 1225, 1229, 1243.
49.  ibid, p. 1234.
50.  ibid, p. 1237.
51.  ibid, p. 1239.
52.  ibid, p. 1240.
53.  ibid, pp. 1240-1241.
54.  ibid, p. 1241.
55.  ibid, vol. 12, pp. 863-866; vol. 14, pp. 1239, 1241.
56.  ibid, vol. 14, p. 1238.
57.  Mystical Apostasy
58.  ibid, p. 1239.
59.  ibid, p. 1245.
60.  ibid, p. 1244.
61.  ibid, p. 1221.
62.  Sexual Promiscuity
63.  Hag ha-Keves (Festival of the Lamb)
64.  ibid.

از یاکوب فرانک و فیلیپ برگ تا مدونا

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

کابالا چیست؟ (قسمت سوم)

فرقه فرانک و پرستش جنسی

در حوالی نیمه سده هیجدهم از درون فرقه رازآمیز کابالا و بر بنیاد میراث شابتای زوی و ناتان غزه‌ای فردی به‌نام یاکوب فرانک ( ژاکوب فرانک ) ظهور کرد و فرقه‌ای را بنیاد نهاد که به فرانکیست شهرت یافته است.
یعقوب بن یهودا لیب که با ‏نام یاکوب فرانک (1726-1791) شهرت دارد، به یک خانواده ثروتمند تاجر و پیمانکار یهودی ساکن اوکرائین تعلق داشت و همسرش نیز از یک خانواده ثروتمند تاجر بود. فرانک در جوانی به طریقت کابالا جذب شد، کتاب زهر ( کتاب زوهر ) را خواند و به عضویت فرقه شابتای زوی درآمد. در دسامبر 1755، فرانک از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو حاخام راهی زادگاه خود شد. فرانک در رأس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی کمی بعد، در ژانویه 1756، کارش به رسوایی کشید. زمانی که فرانک و پیروانش در یک خانه دربسته مشغول اجرای مناسک جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند، به علت باز شدن تصادفی پنجره‌ها، مردم مطلع شدند و تمامی آنان را دستگیر کردند. مقامات شهر یاکوب فرانک را آزاد کردند زیرا گمان بردند وی تبعه دولت عثمانی است. فرانک به عثمانی بازگشت و مدتی به ظاهر مسلمان شد. کمی بعد، بار دیگر به پودولیا رفت و رهبری فرقه شابتای را در گالیسیا، اوکرائین و مجارستان به دست گرفت. مدتی بعد، یاکوب فرانک و صدها تن از پیروان یهودی او گروه گروه به مسیحیت (مذهب کاتولیک) گرویدند. مقامات اسقفی منطقه نیز با خشنودی آنان را به سلک مسیحیت پذیرفتند. [65] دائرة‌المعارف یهود می‌نویسد:

در سال‏‌های 1756-1760 بخش بزرگی از پیروان یاکوب فرانک به مذهب کاتولیک گرویدند و فرقه‌ای مشابه دونمه‌ را در لهستان تشکیل دادند. آنان تنها در ظاهر کاتولیک بودند. [66]

دائرة‌المعارف یهود به صراحت فرقه فرانکیست را «یک فرقه مخفی یهودی» می‌خواند. [67]

ژاکوب فرانک

مسیحی شدن فرانک سبب جلب برخی مسیحیان لهستان و شرق اروپا به این فرقه شد. گردانندگان فرقه فرانک در لهستان و روسیه یهودیان ثروتمند و تحصیل‌کرده، گروهی از حاخام‌های جوامع کوچک یهودی و برخی از آنان پسران سران جوامع یهودی شرق اروپا بودند. بخش مهمی از اعضای فرقه میهمان‌خانه‌دارها و میخانه‌دارهای یهودی بودند. در موراویا و بوهم، تعدادی از اعضای خاندان‏‌های اشرافی و ثروتمند مسیحی به این فرقه گرویدند. [68] باید افزود که پیروان یاکوب فرانک در آن زمان به عنوان فرقه شبتای زوی شناخته می‌شدند و خود آنان نیز خویش را «مؤمنین»، یعنی پیروان شابتای زوی، می‌خواندند. نام فرانکیست از سده نوزدهم به ایشان اطلاق شد. [69] به ‏رغم گروش ظاهری فرانک و پیروانش به مسیحیت، تکاپوی فرقه فوق نارضایی مردم را برانگیخت و در پی فاش شدن برخی عملیات جنسی آنان، در فوریه 1760 مقامات دولتی فرانک را در شهر ورشو دستگیر کردند. یاکوب فرانک به مدت 13 سال محترمانه به یک قلعه در چکسلواکی تبعید شد. از سال 1762 همسرش نیز به او پیوست. در این دوران، پیروان کثیر او به دیدارش می‌رفتند و مراسم خود را، که آمیخته با عملیات جنسی بود، در داخل قلعه و بیرون از آن انجام می‌دادند. [70] فرانک پس از آزادی به شهر برنو (منطقه موراویا) رفت و در نزد دخترعموی خود، که همسر یک تاجر ثروتمند یهودی بود، اقامت گزید. شهر برنو از سده هفدهم یک کانون مهم یهودی‌نشین بود. در این زمان، یاکوب فرانک از میان پیروان خود در شهر برنو یک سازمان مسلح ایجاد کرد که اعضای آن اونیفورم‌های نظامی می‌پوشیدند و تعلیمات نظامی می‌دیدند. اینک یاکوب فرانک فرد مهمی به شمار می‌رفت، تا بدان حد که در مارس 1775 به وین سفر کرد و از سوی امپراتور و ولیعهد هابسبورگ مورد پذیرایی قرار گرفت. به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود، علت این رابطه قولی بود که فرانک به امپراتور داده بود که از طریق اعضای سازمان سرّی خود بخش‌هایی از سرزمین عثمانی را تجزیه کند. از آن پس اعضای به ظاهر مسیحی فرقه فرانک به‌طور ناشناس به عثمانی می‌رفتند و به ‏ویژه در سالونیک با دونمه‌های به ظاهر مسلمان رابطه استوار داشتند. [71] منبع مالی یاکوب فرانک، که درباری باشکوه و ارتشی مسلح و مجهز بر پا کرده بود، ناشناخته است. این در حالی است که او در برنو صدها مرید مسلح داشت که به هیچ کار و حرفه‌ای اشتغال نداشتند و تمام وقت در خدمتش بودند. [72] روشن است که یاکوب فرانک از یک منبع غنی مالی، بجز پیروانش، تغذیه می‌شد زیرا در سال 1784 برای مدت کوتاهی دریافت پول از این منبع قطع شد و او در وضع مالی دشواری قرار گرفت. [73] آئین فرانک بر پرستش سه‌ خدا استوار است: «خدای خوب»، «برادر بزرگ» و «زن باکره».

خدای خوب یاکوب فرانک همان اتیکه کدیشه (علت نخستین) در مسلک شابتای زوی، است. برادر بزرگ همان خدای اسرائیل است که شابتای زوی و یاکوب فرانک پیامبران اویند. خدای اسرائیل سرانجام یاکوب فرانک را فرستاد و وی با مجسم ساختن پرستش زن، ضلع گمشده این تثلیث، رسالت خود را به پایان برد. [74] پرستش زن بیان عریان همان نمادهایی است که پیش‌تر، در مکتب کابالای اسحاق لوریا، از طریق تبدیل شخینا به نماد مؤنث پدید آمده بود.
برگزاری مناسک جنسی از سوی اعضای فرقه فرانک امری مسلم و قطعی است. مورخین دانشگاه عبری اورشلیم می‌نویسند اعضای این فرقه «در جشن‌های خود به عیاشی‌های جنسی می‌پرداختند.» [75] یکی از مراسم آنان پرستش بانو نام داشت. در این مراسم همسر فرانک، و پس از مرگ او دخترش، اِوا، در برابر پیروانِ مجذوب ظاهر می‌شدند و مورد پرستش قرار می‌گرفتند. فرانک در اواخر عمر شایع کرد که این دختر فرزند نامشروع کاترین کبیر، ملکه مقتدر روسیه، است که به‌طور ناشناس تحت سرپرستی او قرار گرفته. این شایعه چنان رواج یافت که حتی برخی مقامات عالی‌رتبه امپراتوری روسیه نیز آن را باور کردند و گمان بردند که به راستی دختر فرانک از خاندان تزار است. [76]

مرگ یاکوب فرانک

پس از مرگ یاکوب فرانک، یکی از برادرزاده‌های او به‏ نام جونیوس فری رهبری فرقه را به دست داشت. او کمی بعد رهبری فرقه را به اوا فرانک واگذارد و خود به فرانسه رفت. این مقارن با انقلاب فرانسه است. جونیوس فری در کسوت انقلابیون در آمد و به یکی از سران کلوپ ژاکوبن‌ها بدل شد. [77] اوا فرانک تا زمان مرگ (1816) رهبر فرقه فرانک بود.
در سده‌های نوزدهم و بیستم میلادی، فرقه فرانک به صورت یک سازمان سرّی به حیات خود ادامه داد؛ اعضای آن «به ظاهر» به‌طور دقیق آداب کاتولیکی را اجرا می‌کردند و در محل زندگی خود به عنوان مسیحیان مؤمن شناخته می‌شدند. (دائرة‌المعارف یهود تعبیر «به ظاهر» را به کار برده که نشانگر تداوم یهودیت در فرانکیست هاست.) [78] اعضای فرقه، چون دونمه‌های عثمانی، تنها در میان خود ازدواج می‌کردند. بدین‌سان، به ‏نوشته دائرة‌المعارف یهود، «یک شبکه گسترده خانوادگی» از فرانکیست‌ها پدید شد؛ آنان فرزندان‌شان را طبق روش خود پرورش می‌دادند و با تاریخ و سنن فرقه آشنا می‌کردند. اعضای این فرقه، به سانِ ماسون‏‌ها، یکدیگر را «برادر» می‌خوانند. [79] فرانکیست‌های لهستان، مانند دونمه‌های عثمانی، در دوران بی‌ثباتی سیاسی این کشور از موقعیت بهره جستند و برخی از آنان عناوین اشرافی برای خود به دست آوردند. [80] برخی از خانواده‌های فرانکیست مقیم امپراتوری اتریش نیز به صفوف اشرافیت اتریش راه یافتند. [81] در سده نوزدهم بسیاری از آنان به مقامات عالی سیاسی لهستان رسیدند. سازمان سرّی فرانکیست‌ لهستان با دونمه‌های عثمانی رابطه نزدیک داشت. [82] کانون دیگر فرقه فرانک در شهر ورشو (چکسلواکی) بود. فرانکیست‌ها در این شهر به احداث کارخانه‌های متعدد دست زدند و در سازمان‏‌های ماسونی آن تکاپویی گسترده داشتند. [83] در سال‏های 1848-1849 تعداد زیادی از خانواده‌های فرانکیست به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند. به‏ نوشته دائرة‌المعارف یهود، حتی تا به امروز نیز برخی از اعضای فرقه فرانک تصویر مینیاتور اوا فرانک، دختر یاکوب، را به گردن خود می‌آویزند. [84]

فیلیپ برگ و احیای فرقه کابالا

چند سال پیش، پل اسکات در روزنامه دیلی میل [85] گزارشی از پیوستن مدونا به فرقه کابالا ارائه داد و از این طریق بود که من با داستان عجیب احیای فرقه کابالا و آغاز موج گسترش سریع آن آشنا شدم.
بنیان‌گذار و رهبر این فرقه، که امروزه عملاً بر هالیوود حکومت می‌کند، یک یهودی 75 ساله به‌نام فیوال گروبرگر [86] است. او 44 سال پیش نام خود را به فیلیپ برگ [87] تغییر داد و به کمک معشوقه سابق و همسر امروزش، کارن، سازمانی به‌نام مرکز آموزش کابالا [88] تأسیس کرد و خود را رهبر طریقت کابالا خواند. برگ از کارن دارای دو پسر است: یهودا (32 ساله) و مایکل (30 ساله). کارن کتاب‌هایی در زمینه کابالا می‌نویسد و خزانه‌دار و مسئول امور مالی فرقه است. یهودا و مایکل نیز در اداره سازمان کابالا به پدر کمک می‌کنند.
فیلیپ برگ کمتر در محافل ظاهر می‌شود و عکس‌های اندکی از او وجود دارد. پیشینه او نیز در هاله‌ای از ابهام است. پل اسکات می‌نویسد: من کشف کردم که فیلیپ برگ قبل از ازدواج با کارن زن داشت و حداقل هشت فرزند. همسر اوّل برگ زنی به شدت مذهبی بود به‌نام ریزکا که شش ماه پیش درگذشت. ولی در زندگینامه رسمی فیلیپ برگ درباره ازدواج اوّل او مطلبی دیده نمی‌شود. برگ ادعا می‌کند که از موطنش، نیویورک، برای آموختن کابالا از ربی یهودا براندوین به اسرائیل رفت. براندوین، که دایی همسر اوّل برگ بود، به عنوان یکی از برجسته‌ترین استادان کابالا شناخته می‌شد. ولی پسر براندوین ارتباط استادی و شاگردی برگ با پدرش را تکذیب می‌کند. پل اسکات می‌افزاید: برخلاف این ادعا، برگ نه با انگیزه‌های معنوی بلکه با مقاصد مالی به اورشلیم رفت. آوراهام گروبرگر، یکی از پسران فیلیپ برگ از همسر اوّل، می‌گوید: «پدرم فروشنده بیمه بود و برای این کار به اورشلیم سفر کرد.»

فیلیپ برگ

فیلیپ برگ برای اوّلین بار در سال 1969 دفتر فرقه خود را در اورشلیم (بیت‌المقدس) گشود و سپس کار خود را در لس‌آنجلس ادامه داد. دفتر مرکزی فرقه در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلی هیلز [89] (در حومه لس‌آنجلس و در نزدیکی هالیوود)، واقع است. این رهبر «خودخوانده» فرقه کابالا فعالیت خود را بر هالیوود متمرکز کرد، در چند سال اخیر از طریق جلب هنرپیشگان و ستاره‌های هالیوود و مشاهیر هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست یافت، خانه‌های اعیانی در لس‌آنجلس و مانهاتان خرید و شیوه زندگی پرخرجی را در پیش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکیو تا لندن و بوئنوس‌آیرس گسترده است و این سازمان دارای چهل دفتر در سراسر جهان است. در سال 2002 دارایی فرقه برگ حدود 23 میلیون دلار تخمین زده می‌شد ولی در سال 2003 تنها در لس‌آنجلس 26 میلیون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا می‌کند که دارای سه میلیون عضو است.
سازمان برگ خود را «فرا دینی» می‌خواند و مدعی است که کابالا «فراتر از دین، نژاد، جغرافیا، و زبان است» [90] و با این تعبیر درهای خود را به روی همگان گشوده است. اعضای فرقه، فیلیپ برگ را «راو» می‌خوانند. «راو» همان «رب» یا «ربای» یا «ربی» است که به حاخام‌های بزرگ یهودی اطلاق می‌شود. فرقه کابالا، علاوه بر دریافت کمک‌های کلان از اعضای ثروتمندش، از روش‌های خاصی برای کسب درآمد از سایر اعضا بهره می‌جوید: آب معدنی معمولی را، که در کانادا برای فرقه فوق و با نام آب کابالا تهیه می‌شود، به قیمت هر بطری 8 دلار می‌فروشد. کابالیست‌های مدرن معتقدند که این آب دارای «انرژی مثبت» است و بیماری سرطان را مداوا می‌کند. فرقه برگ نمادی به‌نام چشم شیطان تهیه کرده که هر عدد 26 دلار فروخته می‌شود. پیروان برگ معتقدند که این نماد چشم شیطان را کور می‌کند. کتاب‌های کابالی نیز به قیمت گزاف عرضه می‌شود. برای مثال، هر دوره کتاب زهر، که در بسیاری از کتابفروشی‌ها به قیمت زیر یکصد دلار موجود است، در فرقه برگ 430 دلار است.

فعالیت فرقه کابالای برگ در چند سال اخیر به‌ناگاه اوج گرفته و با اعلام پیوستن مدونا به این فرقه در رسانه‌ها بازتاب جنجالی داشته است. این جنجال واکنش برخی حاخام‌های سنت‌گرای یهودی را برانگیخته است. ربی یاکوب ایمانوئل شاخت [91] حاخام یهودی و متخصص کابالا، می‌گوید: مدونا جذب خرافات شده است نه کابالا. چشم شیطان، که نماد آن را فرقه برگ توزیع می‌کنند، در شرک کهن رومی (پاگانیسم) ریشه دارد و آب کابالا هیچ ارزشی ندارد. ربی باری مارکوز [92] از کنیسه مرکزی لندن، [93] نیز علیه فرقه برگ سخن گفته و او را شیادی نامیده که در پی سودجویی است. و مهم‌تر از همه، ربی اسحاق کدوری، حاخام سرشناس بیت‌المقدس، فرقه برگ و رهبر آن را محکوم کرده و او را شیادی خوانده که پیروانش را شستشوی مغزی می‌دهد.
ولی واقعیات نشان می‌دهد که برگ تنها نیست. کانون‌ها و رسانه‌های مقتدری در پی ترویج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه‌ درباره‌اش می‌نویسند. «کابالا هالیوود را فرا گرفته است» عنوانی است که این روزها به چشم می‌خورد. در میان حاخام‌های یهودی نیز کسانی هستند که از برگ و فرقه او حمایت می‌کنند. ربی پیناس گیلر [94] استاد کابالا در دانشگاه یهودیت لس‌آنجلس، [95] می‌گوید: «اینجا آمریکاست و ما از آزادی دین برخورداریم. به عنوان یک استاد کابالا من تلاش برگ را ارج می‌نهم زیرا او کابالای رازآمیز را به عموم معرفی کرد.» [96] تایمز لندن نیز گزارش مفصلی درباره پیوستن مدونا به فرقه کابالا منتشر کرد. [97] گزارش تایمز همدلانه است و تبلیغ به‌سود فرقه برگ به‌شمار می‌رود. به‌نوشته تایمز، در جشن یهودی پوریم که اخیراً در دفتر مرکزی فرقه کابالا برگزار شد، صدها تن از مشاهیر لس‌آنجلس و هالیوود حضور داشتند. یکی از مهم‌ترین این افراد مدونا است، او 5 میلیون دلار به فرقه کابالا کمک مالی کرده است.

madonna ، مدونا

در 18 ژوئن 2004 سی. ان. ان. نیز از عضویت رسمی مدونا در فرقه کابالا خبر داد و نوشت که مدونا در جشن اخیر پوریم، که در دفتر فرقه برگ برگزار شد، به یاد ملکه اسطوره‌ای یهودی، استر نام گرفته و اعلام کرده که از این پس او را استر بخوانند. [98] مدونا به یک خانواده کاتولیک تعلق دارد.

پایان سخن

در جایی گفتم که مدونا تنها یک خواننده نیست، یک نماد فرهنگی است. اکنون باید بیفزایم، مدونا نماد هرزگی جنسی مدرن نیز هست. زمانی از او درباره اوّلین تجربه جنسی‌اش پرسیدند و پاسخ داد: با برادرم بود!!! این همان فرهنگی است که فرقه فرانک از نیمه دوّم سده هیجدهم در پی ترویج آن بود.

من در سال 1376 به پژوهش در زمینه کابالیسم علاقمند شدم و حاصل تلاشم در جلد دوّم زرسالاران (1377) عرضه شد. در آن زمان هرگز تصوّر نمی‌کردم که روزی احیاء کابالیسم را به عنوان یک طریقت امروزی و مدرن شاهد باشم. و فراتر از آن هیچ مکانیسم مؤثری را نمی‌توانستم برای ترویج و گسترش سریع کابالیسم در میان جوانان متعلق به همه فرهنگ‌ها بپندارم. تصوّر می‌کردم که این‌گونه پدیده‌ها به تاریخ تعلق دارند. ولی امروزه می‌بینم که اسطوره‌ها جان می‌گیرند و روح شابتای زوی و یاکوب و اوا فرانک را در کالبدی جدید عرضه می‌کنند. ولی در آن زمان به پیوند میان ترویج مناسک جنسی در رسانه‌های جدید با مناسک مشابه در فرقه‌های دونمه و فرانک توجه کردم و نوشتم:
احیای میراث فرقه‌گرایی جنسی شابتای زوی و یاکوب فرانک را در فرهنگ نوینی که به ‏وسیله رسانه‌های غربی ترویج می‌شود به روشنی می‌توان دید. مناسک آمیخته با رفتارهای جنسی و مصرف مواد مخدر و موسیقی تهییج‌کننده رفتار رایج در میان نسل جوان امروزین غرب است. اینک، مراسم بی‌پروای گروه‌های کوچک دونمه و فرانکیست به کمک رسانه‌های نوین ارتباطی به یک پدیده انبوه و جهانی بدل شده است. هزاران جوان گرد می‌آیند، همان آداب و مناسک را برگزار می‌کنند و رسانه‌های تصویری جوانان سراسر جهان را به پیروی از این الگو فرامی‌خوانند. رقص جنسی موسوم به لمبادا (رقص بره)، که در سال‌های اخیر از طریق وسایل ارتباط جمعی غرب ترویج می‌شود، نشانی آشکار از مناسک جنسی دونمه‌های ترکیه در جشن لمب را بر خود دارد. مایکل جکسون، «سلطان رپ»، سیاه پوستی که با عمل جراحی چهره خود را به سفید بدل ساخته – موجودی دوجنسی که در نقش ‏های مختلف ظاهر می‌شود و مشخص نیست زن است یا مرد – از نمادهای فرهنگ فرانکیست‌های جدید است؛ آئینی شیطانی که تخدیر جنسی و روانی بنیاد آن را می‌سازد. امروزه، این گرایش به اوج بی‌پروایی خود رسیده است. وارثین شابتای زوی و یاکوب فرانک در قالب گروه‌هایی چون متالیکا آشکارا پرستش شیطان و همجنس‌گرایی را ترویج می‌کنند و با ساخت و پخش سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی روابط جنسی زن با زن و مرد با مرد را به ایستار متعارف اخلاقی و هنجار عادی فرهنگی بدل می‌سازند. تداوم این میراث تصادفی نیست. در آینده خواهیم دید که مروجین این آئین‌ در جهان امروز از تبار همان فرقه‌سازان سده‌های هفدهم و هیجدهم میلادی‌اند؛ همان کانون‏ هایی سرمایه عظیم خود را در ترویج این فرهنگ به کار گرفته‌اند که پیش‌تر شابتای زوی و ناتان غزه‌ای و یاکوب فرانک، و ده‏ها فرقه‌ساز دیگر، را به روی صحنه بردند. [99]

نویسنده: استاد عبدالله شهبازی


پی‌نوشت‌ها:
65.  ibid, vol. 7, pp. 55-58.
66.  ibid, vol. 14, p. 1252.
67.  ibid, vol. 7, p. 68.
68.  ibid, p. 65.
69.  ibid, p. 58.
70.  ibid, pp. 65-66.
71.  ibid, p. 67.
72.  ibid.
73.  ibid.
74.  ibid, vol. 14, p. 1252.
75.  Ben-Sasson, ibid, p. 768.
76.  Judaica, vol. 7, pp. 67-68.
77.  ibid, p. 68.
78.  ibid, vol. 7, p. 66.
79.  ibid, p. 69.
80.  ibid, p. 66.
81.  ibid, p. 68.
82.  ibid, p. 71.
83.  ibid, p. 68.
84.  ibid, p. 71.
85.  Paul Scott, “Truth about the Madonna cult”, Daily Mail, Saturday, May 22, 2004, pp. 32-33.
86.  Feivel Gruberger
87.  Philip Berg
88.  Kabbalah Learning Center (KLC)
89.  Beverly Hills
90.  “Kabbalah in Kalamazoo”, The Jewish Week, Jun, 22, 2004.
91.  Rabbi Jacob Immanuel Schochet
92.  Rabbi Barry Marcus
93.  Central London Synagogue
94.  Rabbi Pinchas Giller
95.  University of Judaism
96.  The Jerusalem Report, July 25, 1996;
“Hollywood Style of Kabbalah is A Cult — Say Experts”, June 7, 2004,
http://www.nationalenquirer.com/stories/feature.cfm?instanceid=61848
97. “How Hollywood is Falling for the Kabbalah Promise of Eternal Life”, The Times, Wednesday, 9 June 2004, pp. 4-5.
98. “Madonna reinvents herself as Esther”, Friday, June 18, 2004, CNN.com
99.  زرسالاران، ج 2، صص 356-357.

Viewing all 194 articles
Browse latest View live